مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳
مگر این دم سر آن زلف پریشان شده است
که چنین مشک تتاری عبرافشان شده است
مگر از چهره او باد صبا پرده ربود
که هزاران قمر غیب درخشان شده است
هست جانی که ز بوی خوش او شادان نیست
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز
دیده بهر چه خون فشان شده است
سر چرا خاک و آستان شده است
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۲ - مناجات و استدعا به متابعت امر ادعونی استجب لکم و اشارت به بعضی از احوال و اطوار صوری و معنوی سالکان راه طریقت کثرهم اللّه تعالی بین الانام
وصل و هجران پیش او یکسان شده است
بر دلم شادی و غم تاوان شده است
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۲۶ - در تعریف کمان شاه گوید
تا تو را استخوان نشان شده است
تنم از ضعف استخوان شده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۷
از خط شبرنگ حسن یار صد چندان شده است
کز ته هر حلقه خورشید دگر تابان شده است
می مکد چون شمع تا روز جزا انگشت خویش
هر که بر خوان وصال او شبی مهمان شده است
آسمان از کهکشان در حلقه زنار اوست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۸
بر من از پیری سرای عاریت زندان شده است
زندگی دشوار و ترک زندگی آسان شده است
خواب من بیداری و بیداریم گشته است خواب
منقلب اوضاع من از گردش دوران شده است
دل ضعیف و مغز پوچ و خلق تنگ و فهم کند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۹
شکر ما کوته زبان از کثرت احسان شده است
برگ این نخل برومند از ثمر پنهان شده است
دست از دامان دلهای پریشان برمدار
رو به دریا می رود ابری که بی باران شده است
می تراود از در و دیوار او نقش مراد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۵
دل به یک آه سراسر رو مژگان شده است
مغز این نافه به یک عطسه پریشان شده است
بید گل می کند از پرتو صاحب نظران
سر دار از سر منصور به سامان شده است
جمع چون غنچه به شیرازه محشر نشود
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - در افتتاح پل خواجو
اصفهان یک دل روشن ز چراغان شده است
پل ز آراستگی تخت سلیمان شده است
باده چون سیل ز هر چشمه روان گردیده است
کمر پل ز می لعل، بدخشان شده است
از گل و شمع که افروخته و ریخته است
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲
تا زلف به روی تو پریشان شده است
بر همزن جمعیّت ایمان شده است
خال رخ تو مگر که ابراهیم است
کاتش ز برای او گلستان شده است
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲
جانشین سفره، اکنون قالی کرمان شده است
شیشه الوان، بجای نعمت الوان شده است
بسکه دانند از قدوم دوستان خود را خراب
سیل در کاشانه ها اکنون به از مهمان شده است
پشت و روی خود یکی کن، خواهی ار ارزندگی
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵
دلم از یاد تو خندان شده است
شبم از صبح چراغان شده است
جگر صبر گدازد دندان
جان فشانی است که آسان شده است
جلوه ای داد غبارم بر باد
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۳
عالم از جوش بهاران چه بسامان شده است
شش جهت نام خدا یک گل خندان شده است
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳
باز سرگرمی نظاره به سامان شده است
شعلهٔ ایمن دیدارگلافشان شده است
زین چراغانکه طربجوشی انجم دارد
آسمانی دگر از آب نمایان شده است
در دل آب به این رنگ چمن پیراکیست
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸
آن رشته که کیش کفر و ایمان شده است
دو سر دارد ظاهر و پنهان شده است
آن سر، که نهان ز ماست آن سر، جمع است
آن سر که عیان گشت پریشان شده است
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸
از فرنگ آمده در شهر فراوان شده است
جرعه را دین عوض آرید می ارزان شده است
چشم بد دور چه خوش می تپم امشب که به روز
نفس سوخته در سینه پریشان شده است
در دلش جویی و در دیر و حرم نشناسی
[...]
بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۲۸ - جواب گل به تاک
دلم بسکه سیر از گلستان شده است
گلستان به پیشم چو زندان شده است