رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰
مرغ دیدی که بچه زو ببرند؟
چاو چاوان درست چونانست
باز چون بر گرفت پرده ز روی
کروه دندان و پشت چوگانست
رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۹
خوبان همه سپاهند، اوشان خدایگانست
مر نیک بختیم را بر روی او نشانست
خواجه عبدالله انصاری » رباعیات شیخ انصاری (نقل از کشف الاسرار و انوارالتحقیق) » شمارهٔ ۲۳
امروز که ماه من مرا مهمانست
بخشیدن جان و دل مرا پیمانست
دلرا خطری نیست سخن در جانست
جان افشانم که روز جان افشانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
چنان کش زور و قوت بی کرانست
عطابخشی و جودش همچنانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲ - گفتار اندر ستایش محمد مصطفى علیه السلام
ترا احسان و رحمت بیکرانست
شفیع ما همیدون مهربانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
یکی فرمان دادار جهانست
که جان را زو نجات جاودانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را
نخستین عهد ما را با تو آنست
کزو ترسی که دادار جهانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶ - گفتار اندر ستایش عمید ابو الفتح مظفر
جهان چون بنگری پیر جوانست
عمید نامور همچون جهانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶ - گفتار اندر ستایش عمید ابو الفتح مظفر
به چشم عقل پنداری که جانست
به گوش عدل پنداری روانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر
بنفشهزلف و نرگسچِشمَکانست؛
چو نسرینعارض و لالهرُخانست.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر
گهی گفتی که این باغِ خزانست؛
که در وی میوههای مِهرگانست.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱ - نامه نوشتن دایه نزد شهرو و کس فرستادن شهرو به صلب ویس
نه بر فرزند جانت مهربانست،
نه بر آن کس که وی را دایگانست.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۴ - خبردار شدن موبد از خواستن ویرو ویس را و رفتن به جنگ
خبر هرگز نه مانند عیانست
یقین دل نه همتای گمانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را
بتر کاری ترا با ویس آنست
که تو پیری و آن دلبر جوانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را
بگو با این جهان دیگر جهانست
گرفتاری روان را جاودانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۱ - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى
نه کام خویش جستن می توانست
نه جز صبر ایچ راه چاره دانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
چه پردازی تن از خونی که جانست
چه ریزی آنکه جان را زو زیانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
اگرچه درد بر تو بی کرانست
مرا درد تو بر دل بیش از آنست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
وزیشان شیر مردی کامرانست
کجا در هر هنر گویی جهانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
نگه کن تا تو چونی او چنانست
چو زر اندود شاخ خیزرانست