فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال
تو گفتی در جهان گوهر نماندست
که نه موبد به شهرو برفشاندست
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۶ - خوان سوم کشتن فرامرز،غول را
به هر چیز تقدیر او راندست
خردمند از این سان فروماندست
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثانی: فی الکلام ذکر کلام الملک العلّام یسهل المرام » بخش ۵ - ذکر هدایت قرآن
یوسف تو به چاه درماندست
دل تو سورهٔ سفه خواندست
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۴ - در تفسیر وَلَقَدکَرَّمنا بَنی آدَمَ وَحَمَّلنا هُم فی البَرِّ وَالبَحر فرماید
چو چیزی دیگرت اینجا نماندست
بجز نامیت اینجا که نشاندست
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۳ - سؤال کردن یکی از حسین منصور در دریافتن اسرار کلّ و جواب دادن او مسائل را
ندارد او خبر اینجا بماندست
عجب حیران و دست از کل فشاندست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۴ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
چنان در چارمین حیران بماندست
که کلّی دست از خود برفشاندست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۹ - حکایت ابلیس و اسرار وی در حضرت مصطفی علیه السّلام
که بر تو هیچ پوشیده نماندست
کسی داند که اسرار تو خواندست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۶ - حکایت در وقت پیر گوید
تو درعطّاری و عطّار ماندست
از آن دست ازدل و جان برفشاندست
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲
چو سوختم از عشق و شستم از جان دست
هنوز گریه نمی داردم ز دامان دست
به خاک پای تو ساقی که مردم از حسرت
ترحمی، که تو داری به آب حیوان دست
بده به تشنه لبان جرعه یی که ساغر بخت
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۰
نبرده رعشه پیری ترا ز فرمان دست
ز هر چه از تو جدا می شود بیفشان دست
اگر ز خرده جان چشم روشنی داری
مدار سوختگان را ز طرف دامان دست
اگر به دامان مطلب نمی رسد دستم
[...]