گنجور

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۹

 

اگر چه نرگس دان ها ز سیم و زر سازند

برای نرگس هم خاک نرگسستان به

بغربت اندر اگر سیم و زر فراوانست

هنوز هم وطن خویش و بیت احزان به

ازرقی هروی
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۱۹

 

غم عشقت ز گنج رایگان به

وصال تو ز عمر جاودان به

کفی از خاک کویت در حقیقت

خدا دونه که از ملک جهان به

باباطاهر
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱۸ - در مدح خواجه قوام الدین ابونصر محمد گوید

 

ای ذات تو مر ذات خرد را ز روان به

نزد تو یکی راحت خلق از دو جهان به

از باد نهیبت چو دل خصم سبک شد

از باده جودت سر امید گران به

از خامه چون تیرت خصمت چو کمان شد

[...]

سید حسن غزنوی
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲ - در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم

 

اگر سازد وگر سوزد چنان به

نیم من در میان حق جاودان به

عطار
 

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۹۱ - وله ایضا

 

بغربت اندر اگر صد هزار سیم و زرست

هنوز از آن وطن خویش بیت احزان به

اگر چه نرگسدانها ز سیم و زر سازند

برای نرگس هم خاک نرگسشان به

کمال‌الدین اسماعیل
 

همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۸۲

 

از باغ ارم گوشه درویشان به

درویش ز چشم این و آن پنهان به

در جیب کشیدیم سر و آسودیم

سر درکشی از سرکشی سلطان به

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۳

 

هر که را مهرِ تو در دل نبود بی جان به

وان که جز عشقِ تو اش کیش بود قربان به

دلِ من در سرِ میدانِ محبّت چون گوی

در خمِ زلف چو چوگانِ تو سرگردان به

قفلِ یاقوت که بر درجِ دُر انداخته ای

[...]

حکیم نزاری
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۹

 

وصال او ز عمر جاودان به

خداوندا مرا آن ده که آن به

به شمشیرم زد و با کس نگفتم

که راز دوست از دشمن نهان به

به داغ بندگی مردن بر این در

[...]

حافظ
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۹

 

چنین دیوان که ما داریم از دیوان دیوان به

چه جای دیو با دیوان که از ملک سلیمان به

دوای درد دل درد است اگر داری غنیمت دان

که دُرد درد عشق او به نزد ما ز درمان به

رهاکن کفر و هم کافر مسلمان باش مردانه

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰ - ایضا مولانا حافظ فرماید

 

وصال او زعمر جاودان به

خداوندا مرا آن ده که آن به

خزو دیبا زباغ و بوستان به

نخ و کمخا زراغ و گلستان به

بر آن سنجاب صوف سبز صدبار

[...]

نظام قاری
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶ - گفتار در سبب نظم کتاب

 

که هر چیزی که هست اندر جهان به

بود کم گفتنش بسیار از آن به

سلیمی جرونی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۵۵

 

چون نیست دلت با من از وصل تو هجران به

این لطف زبانی هم مخصوص رقیبان به

چون لطف نهان تو پیداست که با غیر است

مهری که مرا با تو پیدا شده پنهان به

اغیار چو بسیارند در کوی تو پاکوبان

[...]

محتشم کاشانی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در هجو کیدی (یاری) شاعر نما

 

از شعر تو شروه لران به

گر قطع شود ترا زبان به

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۹ - گفتار در نکویی خموشی و عشق

 

حدیث عشق گو کز جمله آن به

ز هر جا قصهٔ آن داستان به

وحشی بافقی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

وصال او ز عمر جاودان به

خداوندا مرا آن ده که آن به‏

مگو سرّ وجودش با مخالف

که راز دوست از دشمن نهان به

به خلدم زاهدا دعوت مفرما

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

وصال او ز عمر جاودان به

خداوندا مرا آن ده که آن به‏

مگو سرّ وجودش با مخالف

که راز دوست از دشمن نهان به

به خلدم زاهدا دعوت مفرما

[...]

فیض کاشانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱

 

تنی دارد بنامیزد ز جان به

نه از جان من از جان جهان به

رخی بهتر ز ماه بدر صد بار

قدی صد بار از سرو روان به

گل روئی که گوئی لوحش الله

[...]

رفیق اصفهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

مرا در رزم روس وازبک وافغان ...به

نیفتاد آنچه در ناورد آن مژگان ...به

به غیر از آن دو مرجان کز دو جزع انگیختم دریا

ندیدستم که دریا خیزد از مرجان ... به

اگر خضر آن خط ... بر نوشین لبش بیند

[...]

یغمای جندقی
 
 
۱
۲