روزی از اتّفاق دانایی

عالمی پُر خرد توانایی

رفت روزی به نزد دانایی

زیرکی پر خرد توانایی

زین مهتران عطا و سخا جستن

دانی که نیست مایه دانایی

زیرا که هست غایت نادانی

جستن ز چشم نرگس بینایی

داده ای عقل را تو دانایی

نفسها را از و توانایی

پادشاهی بدان توانایی

با چنان علم و عقل و دانایی

سرو از پای در آید چو به بستان آئی

گل شود پرده نشین چون به گلستان آئی

سود و سرمایهٔ مردم همه بر باد کنی

گر خریدار شوی بر در دکان آئی

کوزه‌ها رقص‌کند چون تو به میخانه روی

[...]

آن یکی مستعد دانایی

وان دگر قابل توانایی

جام جم مهر خموشی است اگر بینایی

لوح محفوظ بود حیرت اگر دانایی

ز ناتوانی پیری اگر به جان آیی

برو به میکده یک چند تا جوان آیی

به بزم وصل من اغیار ره کجا یابد؟

اگر ز چشم فلک در برم نهان آیی

خبر ز حسرت من در زوال حسن رخش

[...]

پیش نادان مثل به دانایی

پیش دانا مثل به کانایی

نیست شهرت دلیل دانایی

نه تنومندی از توانایی

تو به کار قلم توانایی

در سیاست خبیر و دانایی