عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۱) حکایت عزرائیل و سلیمان علیهما السلام و آن مرد
چو برخیزد دو بودن ازمیان راست
یکی گردد بهم این خواست و آن خواست
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱) حکایت عیسی علیه السلام با آن مرد که اسم اعظم خواست
بدان نام از خدای خویش درخواست
که تا زنده کند آن استخوان راست
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۷) حکایت زلیخا
عزیزی از زلیخا کرد درخواست
که چون یوسف ببردت دل؟ بگو راست
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۸) تمثیل
همی هر تیر کآید از کمان راست
عنایت بود تیرانداز را خواست
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۳) حکایت یوسف علیه السلام با ابن یامین
بزرگی گفت چون یوسف چنان خواست
که خود با ابن یامین دل کند راست
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۶) حکایت سلطان محمود و ایاز در حالت وفات
ایاز سیم بر را کرد درخواست
که تا با او بگویم یک سخن راست
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۱۳) حکایت موسی علیه السلام در کوه طور با ابلیس
ولی چون حق تعالی این چنین خواست
چه کژ گویم نیامد این چنین راست
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱) حکایت سلطان محمود با پیرزن
سر تو چون نشیمن گاه سوداست
سر تابوت را دستار زیباست
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۳) حکایت پادشاه که علم نجوم دانست
چو کرد از سنگ خارا خانهٔ راست
نگه دارندهٔ بسیار درخواست
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۵) حکایت شقیق بلخی و سخن گفتن او در توکل
جوانی گرم رو از جای برخاست
بدو گفتا که بشنو یک سخن راست
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۶) حکایت دیوانۀ که از حق کرباس میخواست
مگردیوانهٔ شوریده برخاست
برهنه بُد ز حق کرباس میخواست
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۱) حکایت سلطان سنجر با عبّاسۀ طوسی
نیامد کارِ این با کارِ آن راست
چو لختی پیش او بنشست برخاست
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۲) مناجات موسی با حق تعالی ودر خواستن او یکی از اولیا
کلیم الله تعجب کرد و برخاست
که تا کرباس و گور او کند راست
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۶) حکایت بهلول
شه بصره ز دیری گاه میخواست
که با بهلول بنشیند دمی راست
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۶) حکایت بهلول
مرا گفتا که برخیز و بگو راست
وگرنه این زمان گردی کم و کاست
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۱۱) حکایت دعاگوی و دیوانه
بدو گفتند آمین آن بود راست
کامام خواجه از حق هرچه درخواست
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۴) حکایت شوریده دل بر سر گور
بروز این جمله در چشمت نهد راست
شبت در خشم گرداند کم و کاست
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۷) حکایت شیخ ابوسعید با معشوق خویش
قلم را سر بریدن سخت زیباست
وگرنه زو نه بیند کس خطی راست
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۷) حکایت شیخ ابوسعید با معشوق خویش
ز پیش خویشتن بر بایدت خاست
که تا این کار بنشیند ترا راست
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۹) حکایت ماه و شوق او با آفتاب
بدو گفتند اگر هستی درین راست
شبانروزی بتگ میبایدت خاست