فردوسی » شاهنامه » پادشاهی قباد چهل و سه سال بود » بخش ۲ - داستان مزدک با قباد
از این پنج ما را زن و خواسته است
که دین بهی در جهان کاسته است
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۲
که پیران ز مهتر سپه خواسته است
سپهبد یکی لشکر آراسته است
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷ - در ستایش مردم گوید
زمین ایزد از مردم آراسته است
جهانکردن از بهر او خواسته است
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹ - در سبب گفتن قصه گوید
به شهنامه گیتی بیاراسته است
بدان نامه نامِ نکو خواسته است
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۲ - آمدن ارهنگ به پای حصار سیستان و بیرون آمدن زال زر گوید
که رزم از جوانان نوخاسته است
کازیشان دل شیر نر کاسته است
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در مدح افتخار دین علی
آن خداوندی که طبعش چون بهار آراسته است
سرو بستان سری از جاه او بر خواسته است
از مکاره وز معایب سربسر پیراسته است
دست او از دوستی سائل عدوی خواسته است
روی بخت او همیشه چون مه ناکاسته است
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸
عید خوبان را چو روی خویشتن آراسته است
راست پنداری ز رویش عید عیدی خواسته است
گر جمال عید، عالم را بیاراید رواست
عید را باری جمال روی او آراسته است
خاک راه از بوی زلفش پر نسیم عنبر است
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲
آنکه چندین نقش ازو برخاسته است
یارب او در پرده چون آراسته است
چون ز پرده دم به دم می تافته است
هر دو عالم دم به دم میکاسته است
چون شود یک ره ز پرده آشکار
[...]
عطار » پندنامه » بخش ۱۱ - در بیان چارچیز که اندر خطر بود
زال دنیا چون عروس آراسته است
هر زمانی شوی دیگر خواسته است
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۶۱ - جنگ کردن شدید با تسلیم شاه و گرفتار شدن تسلیم شاه
که این کینه ز ایشان همی خواسته است
مر این جنگ تسلیم آراسته است
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۹۰ - آمدن سام به شهر زنان
کنون پادشه مر تو را خواسته است
ز بهر رخت خویش آراسته است
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۹۶ - نامه نوشتن پریدخت به سوی سام
کنون لابه و پوزش آراسته است
پی مهربانیت برخواسته است
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۹۶ - نامه نوشتن پریدخت به سوی سام
پریدخت رنگی بیاراسته است
همه بخت افتاده برخاسته است
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹
دلبر سرمست ما یار خوشی نو خاسته است
دل به عشقش از سر هر دو جهان بر خاسته است
آفتاب از شرم رویش رو نهاده بر زمین
مه به عشق ابرویش همچون هلالی کاسته است
زاهدان را زهد بخشیدند و ما را عاشقی
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴
این چه سروست که از گلشن جان خاسته است
وین چه قدست که چون نخل گل آراسته است
گرد بر دامن پاکت نرسد از ره کس
خاصه گردی که از آلوده دلی خاسته است
وای اگر آنقدر افزوده شود روز فراق
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱
این آب که خضر ازو بقا خواسته است
وز غیرتش آب زندگی کاسته است
از قوت فواره نگشتست بلند
کز جای ز تعظیم تو برخاسته است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۴
تا چمن را قد و رخسار تو آراسته است
سرو دودی است که از خرمن گل خاسته است
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵
ای آنکه ترا خانه آراسته است
عمر تو در افزونی آن کاسته است
در هر گل این زمین، چو شبنم هر روز
صد چون تو نشسته است و برخاسته است
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴
روی تو که رشک ماه ناکاسته است
باغی است که از هر گلی آراسته است
گر زان که خدا نیز وفائی بدهد
آنی که دل من از خدا خواسته است
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - مغنی نامه
که هر نغمه کو محفل آراسته است
ز گردیدن نه فلک خاسته است