بخش ۱۶۱ - جنگ کردن شدید با تسلیم شاه و گرفتار شدن تسلیم شاه
چو زنگی شب پیرهن چاک زد
سپیداج بر صفحه خاک زد
ز خاور برآمد درخشنده شید
ز چهرش جهانی بشد پرامید
ز سام آگهی شد به نزد شدید
که سام از نهیبت بشد ناپدید
گریزان شده سوی ایران زمین
نتابید ایدر به پیکار و کین
ز طلاج جادو شد اندیشهناک
نشانش نبینی ابر روی خاک
زکار آگهان این خبر خوش شنید
بخندید آنگه شدید پلید
بدو گفت طلاج کای شهریار
چو گردید گم سام فرخسوار
بباید گرفتن در آوردگاه
چو رحمان جنی و تسلیم شاه
که این کینه ز ایشان همی خواسته است
مر این جنگ تسلیم آراسته است
چو او را بگیریم در داوری
به چنگ اندر آریم دیو و پری
مرا شمسه ماهرو آرزوست
مر آن ماه فرخنده خو آرزوست
که بس نازنین است و سیمینعذار
نباشد چو او ماه در روزگار
بسی روزگار است تا من به مهر
گرفتارم او را به زیر سپهر
شده تیره روزم چو نقش سیاه
در امید یک شب به گل گشت ماه
ببوسم مگر سیب سیمین او
ببویم مگر زلف پرچین او
ز طلاج چون این سخن بشنوید
بخندید از گفته او شدید
بیاراستند باز اسبان و پیل
وز ایشان جهان گشت چون رود نیل
دلیران مغرب ببسته کمر
به آهن نهان گشته تن سر به سر
ز گرز یلان گشت گیتی چو کوه
روان گشت هر سو گروها گروه
زهر سو برافراخت بالا درفش
چو خوبان ابا جامهای بنفش
دو دستی ابر سینه میکوفت کوس
که روی که گردد ز کین سندروس
کف از درد بر هم همی کوفت سنج
که جان که آید ز کینه به رنج
ز بهر دلیران فغان کردنا
که بسیار کس کو در آید ز پا
بسا سر که در خون بغلطد به کین
بسا تن که از زین فتد بر زمین
به تسلیم جنی رسید آگهی
که از پور شداد شد بیرهی
گمانش که شد سام یل ناپدید
به میدان کینه چنین صف کشید
ز نو کینه جوید به میدان جنگ
جهان کرد از لشکری بیدرنگ
کمربسته آید به آوردگاه
پسش پهلوانان مغرب سپاه
بترسید و بر شد همانگه به اسب
خروشان ز کینه چو آذرگشسب
به یک دست رحمان جنی چو باد
به میدان شدادیان رو نهاد
بیامد دگر دست فرهنگ دیو
به گردون رسیده خروش و غریو
سپاه پری برکشیدند صف
دگر نره دیوان ز کین کرده کف
ز مین و زمان پر ز دیو و پری
گره بر جبین سر پر از داوری
که ناگاه طلاج جادو به دشت
بر شاه تسلیم جنی گذشت
بدو گفت کین چیست کانگیختی
همه شهد ما زهر آمیختی
به دانستنی خیره برخاستی
همه رزم بیهوده پیراستی
به یاری سام نریمان نژاد
به خیره شدندی ز شداد عاد
کنون سام بگریخت از رزمگاه
به غارت دهی تاج و تخت و کلاه
بهشتش تو کردی سراسر خراب
نترسیدی از کینه و خشم و تاب
نه آنست سام یل آن تیزچنگ
که از تو گریزد ز میدان جنگ
ستیزنده ناگریزنده است
سوار جهان شیر فرخنده است
پی مرگ تو رفته برگ آورد
همه ساز و آلات مرگ آورد
ببینی که چون اندر آید ز راه
جهان را کند پیش چشمت سیاه
چنانت به میدان زند بر زمین
که دیگر نجنبی ز جا بهر کین
اگر آهنی تیغت آهنرباست
وگر کوه گردی نه تیغش خطاست
هزارت اگر جان بود در درون
نیاری ز چنگش یکی را برون
چو بشنید طلاج شد پر ز درد
بخندید و رخساره را کرد زرد
بدو گفت مردی به میدان فرست
که پیکار و کین را در دیگر است
همین دم ببینی سرت در کمند
گرفتار در بند و بیم گزند
یکی دیو بد نام آذرنژاد
به یک دست آتش به یک دست باد
برون آمد از قلب تسلیم شاه
نهاده به سر بر ز آهن کلاه
به میدان طلاج جادو رسید
به پتیاره زشت بدخو رسید
بدو گفت کای جادو نابکار
که آمد زمانت درین کارزار
تو را چیست با شاه ما گفتگوی
کنون کآمدی پیش ما جنگجوی
ببینم چه داری ز گردنکشان
درآ و ببین رزم کندآوران
هنرهای خود را پدیدار کن
به میدان آورد پیکار کن
بگفت و به حمله درآمد دلیر
که تا آزماید یکی جنگ شیر
یکی گرز بودش به کف نره دیو
درانداخت طلاج شد پرغریو
همان درقه را پیش آورد زود
به آهنربا از کفش در ربود
همان گرز را کوفت بر پیکرش
همه استخوان خورد شد بر سرش
نگه کرد در قلبگه چون شدید
بخندید و لب را به دندان گزید
به لشکر بفرمود تا یکسره
بیایند در رزم مرد سره
بجنبید لشکر ز غارتگری
نماندند ازیشان به دیو و پری
پری برده، دیوان ورا سر برید
بگیرید هر یک که افسونگرید
به سویم بیارید تخت و کلاه
همان بسته آرید تسلیم شاه
چو لشکر شنیدند گفتار او
یکایک به میدان نهادند رو
برآمد خروشیدن مرد جنگ
زمین گشت بر چشم بدخواه تنگ
زمانه فرو شد به دریای نیل
ز بس گرد اسبان و از پای نیل
درخشیدن تیغ و گرز و سنان
هیاهوی گردان گردون عنان
زمین کوه شد کوه شد چون زمین
چو کوهی که باشد همه آهنین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، ابتدا با اشاره به ظهور صبح و روشنایی آفتاب از شرق، ذهنیت جنگ و کینه به تصویر کشیده میشود. جنگجویان مغرب برای نبرد آماده میشوند و دلیران به میدان میآیند. طلاج، جادوگر، در سخنانی به شاه میگوید که سام، پهلوان نیرومند، از محل نبرد گریخته و نباید به این سادگی به پیروزی امیدوار بود. او برای جنگ با سام آماده میشود و به میدان میرود. در حین نبرد، طلاج با دیو بزرگی که آذرنژاد نام دارد مواجه میشود و او نیز به جنگ میان دیوان و پریها اشاره میکند. در نهایت، با یک درگیری بزرگ، طلاج با شجاعت و از روی مهارت، بر دیو غلبه میکند و لشکر خود را به پیروزی رهنمون میسازد. این نبرد نمادین از شجاعت و توکل به انسان و قدرت نیکی بر بدی در ادبیات ایرانی است.
هوش مصنوعی: وقتی شب، زنگی در حال تاریکی، پیراهنش را پاره کرد، سپیداج بر روی زمین خاکی ضربه زد.
هوش مصنوعی: خورشید درخشان از طرف شرق طلوع کرد و چهرهاش به جهانیان امید و زندگی داد.
هوش مصنوعی: از شدت خبری که به سام رسید، او به دلیل تهدید ناپدید شد.
هوش مصنوعی: از سوی ایران زمین دور شده و به جنگ و خشم حمله نمیکند.
هوش مصنوعی: اندیشهاش به خاطر جادوی طلا، دگرگون شده است و نمیتوانی نشانی از او بر روی زمین ببینی.
هوش مصنوعی: آگاهان از کار و وضعیت موجود، این خبر خوش را شنیدند و با خنده به آن واکنش نشان دادند، اما پس از آن دچار ناراحتی و حسرت شدند.
هوش مصنوعی: طلایه به شهریار گفت: ای پادشا، زمانی که سام فرخسوار گم شد، چه باید کرد؟
هوش مصنوعی: در میدان جنگ باید با قدرت و اراده حاضر شد، مانند رحمت الهی که در برابر مشکلات تسلیم نمیشود، بلکه با شکوه و عظمت عمل میکند.
هوش مصنوعی: این کینه و دشمنی از سوی آنها به وجود آمده است و همین مسئله باعث شده که جنگ و درگیری بهوجود بیاید.
هوش مصنوعی: اگر او را در قضاوت بگیریم، مانند این است که دیو و پری را در دست میگیریم.
هوش مصنوعی: من آرزوی خورشیدی زیبا دارم و همچنین دلم میخواهد که آن ماهی خوشبخت و خوشخلق را داشته باشم.
هوش مصنوعی: هیچ کس به زیبایی او نیست؛ او همچون ماهی در وسط روزها میدرخشد و تماشایی است.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که من به عشق او وابستهام و او را در آغوش آسمان میپرورانم.
هوش مصنوعی: روزهای من به تیرهای و ناامیدی میگذرد، مثل اینکه نقشی سیاه بر روی آیندهام کشیده شده است، اما در دل این ناامیدی، شعلهای از امید وجود دارد که مانند گلی در دل شب میدرخشد.
هوش مصنوعی: میخواهم او را ببوسم تا بوی سیب نقرهای او را استشمام کنم و شاید بتوانم بوی زلفهای پیچخوردهاش را هم تجربه کنم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی کسی سخنی از طلا و ارزش آن میگوید، باید به آن با خنده و شوخی نگریست، زیرا ممکن است عمیقتر و جدیتر از آنچه به نظر میرسد باشد.
هوش مصنوعی: اسبها و فیلها را آراسته کردند و به وسیله آنها، جهان مانند رود نیل تحت تأثیر قرار گرفت.
هوش مصنوعی: دلیران غرب با عزمی راسخ و ارادهای قوی آماده نبرد هستند و در این میدان، با هیچ نشانه و نازکی بر تن خود، به راز و رمزهای جنگ تجهیز شدهاند.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر ضربات قوی قهرمانان مانند کوهی استوار شده و در هر سو گروهها به سمت هم میروند.
هوش مصنوعی: پرچم به زیبایی و با افتخار در آسمان برافراشته شده، مانند زیبارویانی که جامهای بنفش در دست دارند.
هوش مصنوعی: این مصراع به توصیف شخصی میپردازد که با تمام نیرو و شدت به سینهاش میکوبد و در حال ناله و فریاد است. او در این حالت از شدت غم و کینه به فکر دستیابی به کسی است که در گذشته به او آسیب رسانده است. در این وضعیت پر از احساس، فرد به دنبال انتقام و تسکین درد خود است.
هوش مصنوعی: از شدت درد، دستش را به هم میزند و میگوید که چه کسی میتواند از کینه و عذاب به آرامش برسد.
هوش مصنوعی: برای دلیران ناله و فریاد برپا شده است، زیرا افرادی که به میدان میآیند، بسیارند و ممکن است از پا درآیند.
هوش مصنوعی: بسیاری از سرها به خاطر انتقام در خون غوطهور میشوند و بسیاری از بدنها از زین به زمین میافتند.
هوش مصنوعی: خبر رسید که جنی به تسلیم و رضا رسیده و از نسل شداد آزاد شده است.
هوش مصنوعی: شخصی تصور میکند که سام یل ناپدید شده است و در میدان جنگ، به طرز خاصی آماده نبرد شده است.
هوش مصنوعی: کینه از نو در میدان جنگ جستجو میکند و جهان بدون تأخیر از لشکری تشکیل میدهد.
هوش مصنوعی: مردان دلیر و قوی برای نبرد آماده میشوند و در پشت سرشان پهلوانان بزرگ از سرزمینهای غربی ظاهر میشوند.
هوش مصنوعی: بترسید و در همان لحظه، مانند آذرگشسب، به اسب خروشان خود شتافتند از روی کینه و خشم.
هوش مصنوعی: با یک دست رحمت خداوند، همانطور که باد در میدان میوزد، تو هم با قدرت و شجاعت وارد عمل شو.
هوش مصنوعی: در زمانی دیگر، دست فرهنگ شیطانی بر آسمان دراز شده و صدا و هیاهویی به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: گروهی از پریان صفی به راه انداختهاند و نر دیوها از شدت کینه پا به میدان گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: از زمین و زمان پر از موجودات عجیب و غریب است و بر پیشانی او نشانهای از قضاوت و داوری وجود دارد.
هوش مصنوعی: ناگهان طلای جادوئی در دشت بر شاه جنی تحمیل شد.
هوش مصنوعی: به او گفت: این چه چیزی است که تو جمع کردهای، که همه عسل ما را به زهر آغشته کردهای؟
هوش مصنوعی: تو با دانش و آگاهی خود در برابر چالشها قرار گرفتهای و تمام تلاشهای بینتیجه را کنار گذاشتهای.
هوش مصنوعی: با کمک سام، فرزند نریمان، به شدت بر قساوت و ظلم شداد عاد غلبه کردند و از آن درشتی و ستم دور شدند.
هوش مصنوعی: اکنون سام از میدان جنگ فرار کرده و به سوی شهرها و سرزمینها میرود تا تاج و تخت و کلاه را به غارت ببرد.
هوش مصنوعی: تو بهشتی که برای او ساخته بودی را کاملاً ویران کردی و از دشمنی و خشم هیچ هراسی نداشتی.
هوش مصنوعی: او همان سام یل تیزچنگ نیست که از میدان جنگ فرار کند.
هوش مصنوعی: کسی که به مبارزه میپردازد، نمیتواند از آن فرار کند و در این دنیا، مانند سوار بر یک شیر خوشبخت است.
هوش مصنوعی: به دنبال مرگ تو، همه چیزهای لازم برای این رویداد به همراه برگ آمده است.
هوش مصنوعی: وقتی ببینی که چگونه کسی از راه برسد، جهان به نظرت تیره و تار میشود.
هوش مصنوعی: تو به قدری قوی و با قدرت به میدان میروی که دیگر نمیتوانی از جای خود حرکت کنی، به خاطر انتقام و کینهای که در دل داری.
هوش مصنوعی: اگر تیغ تو از جنس آهن باشد، مانند مغناطیس آهن را جذب میکند. اما اگر کوهی باشی، این تیغ به تو آسیب نخواهد زد.
هوش مصنوعی: اگر هزار جان هم در درون داشته باشی، باز نمیتوانی یکی از آنها را به زور از چنگش بیرون بیاوری.
هوش مصنوعی: وقتی که او خبر را شنید، احساس درد و رنج کرد، اما در عین حال لبخند زد و چهرهاش را رنگ باخت.
هوش مصنوعی: مردی در میدان جنگ به کسی گفت که برای نبرد و انتقام باید کسی دیگر را به جلو بفرستد.
هوش مصنوعی: به این زودی میبینی که سرت در دام گرفتار شده و در خطر آسیب قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: یک دیو شرور به نام آذرنژاد وجود دارد که در یک دستش آتش و در دست دیگرش باد را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: از دل تسلیم، قدرتی پیدا شده است که تاجی از آهن بر سر دارد.
هوش مصنوعی: به میدان طلا جادو رفت و به شخصی زشت و بدجنس برخورد کرد.
هوش مصنوعی: به او گفتند: ای جادوگر بدذات، زمان تو در این نبرد فرا رسیده است.
هوش مصنوعی: تو چه چیزی با شاه ما در میان میگذاری اکنون که به حضور ما آمدهای، ای جنگجو؟
هوش مصنوعی: ببینم چه چیزی از سرکشها و بلندپروازان داری، بیایید و ببینید که جنگآوران چه حملاتی را انجام میدهند.
هوش مصنوعی: تواناییها و مهارتهایت را نشان بده و در موقعیتهای چالشبرانگیز وارد عمل شو.
هوش مصنوعی: او سخن گفت و شجاعانه به حمله پرداخت تا بتواند قدرت یک جنگجوی دلیر را آزمایش کند.
هوش مصنوعی: یکی چکش بزرگ به دستش بود، و در حالی که با قدرت به سوی دیو میرفت، به طلا تبدیل شد و صدا و سر و صدای زیادی به راه انداخت.
هوش مصنوعی: همان مدالی که در دست داشت، به سرعت به سمت آهنربا کشیده شد و از دستش افتاد.
هوش مصنوعی: او همان گرزی را که به شدت بر تنش کوبید، باعث شد تمام استخوانهایش زیر ضربات آن بشکنند.
هوش مصنوعی: او به دلش نگریست و وقتی که به حقیقت عمیق آن دست یافت، خندهای کرد و لبش را به دندان گرفت.
هوش مصنوعی: پادشاه دستور داد که تمام سربازان به طور کامل آماده باشند و در میدان جنگ حاضر شوند.
هوش مصنوعی: بشتابید، زیرا سپاه غارتگر دیگر از این موجودات خبیث و ترسناک چیزی باقی نگذشته است.
هوش مصنوعی: یک پری دیوان را فریب داده و سر آنها را برید. هر کسی که جادو و افسون دارد، او را بگیرید.
هوش مصنوعی: به سوی من تخت و کلاه بیاورید و همانطور که هست، تسلیم شاه شوید.
هوش مصنوعی: وقتی سربازان سخنان او را شنیدند، هر یک به میدان جنگ رفتند.
هوش مصنوعی: مرد جنگی بانگ برآورد و زمین در برابر چشمان دشمنانش دچار تنگی و محدودیت شد.
هوش مصنوعی: زمانه به قدری درگیر و غرق در مشکلات و چالشها شده است که مانند خیل اسبها در آب نیل، همه چیز در هم آمیخته و به هم ریخته است.
هوش مصنوعی: در این بیت، به توصیف درخشش و زیبایی سلاحها همچون تیغ، گرز و سنان پرداخته شده است. همچنین، به هیاهوی و جنب و جوش موجود در گردونه زندگی و دورانی که در آن هستیم، اشاره شده است. به نوعی، تصویرگر دنیایی پر از انرژی و فعالیت است که در آن سلاحها نماد قدرت و شجاعت هستند.
هوش مصنوعی: زمین به اندازهای محکم و استوار شده که مثل یک کوه به نظر میآید، گویی که تمام عناصر آن از آهن ساخته شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.