عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۹ - بردن گلشاه به شام
بسی آتشین گوهر شاهوار
بفرمود آوردن آن بختیار
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۹ - بردن گلشاه به شام
همه برگرفت و بر آن نگار
شد و ریختن جمله اندر کنار
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۹ - بردن گلشاه به شام
که بروی چنان عاشقی بود زار
که بی او نبودش زمانی قرار
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۱ - بازگشتن ورقه به حی بنی شیبه
همی گفت وزدیدگان سیل بار
یکی شعر گفت از غم عشق یار
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۲ - شعر گفتن ورقه در هجر گلشاه
ندانم همی زین بتر روزگار
کی بر جانم آمد بر نخست کینه آر
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۳ - زاری کردن ورقه
مرا مال بابست از بهر یار
چو شد یار مالم نیاید بکار
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۳ - زاری کردن ورقه
به عم گفت ورقه که ای بختیار
مرا تازیم زن نیاید به کار
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۴ - آگاهی ورقه از مکر عم
به نزدیک عم آمد آن دل فکار
بدو گفت ای عمِّ ناباکدار
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۴ - آگاهی ورقه از مکر عم
بگفتا نترسیدی از کردگار
که کردی تو گلشاه را دلفکار
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام
یکی پیشش آمد از آن چل سوار
کشیده یکی خنجر آب دار
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام
بگفتا برو بر همی بر بکار
دلش دور کن از غم روزگار
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام
ز گفتار آن مهربان پرستار
ببد ورقه غمناک و بگریست زار
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را
ولیکن به آخر شود خوب کار
اگر دست یابیم بر روزگار
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را
بگفت: ای جگر خستهٔ روزگار
چرا چون بدیدمت ز آغاز کار
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را
جفایی که دیدند از روزگار
بگفتند با یکدگر آشکار
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را
اگر چند آگاهم از انتظار
که خواهد گسست از توام روزگار
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام
برون کرد پیراهنی یادگار
بدو داد گفتا مرا یاد دار
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام
چو نومید شد گلشه از روی یار
ببارید اشک و بنالید زار
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام
غلام از غم خواجه بگریست زار
ببارید خونآبه را در کنار
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴۱ - مردن ورقه و خبریافتن گلشاه
بگویید با عاشق سوگوار
مخسب ار ترا هست تیمار یار