ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۱۰
ای کرده گران غمت سبکباری من
خندان دو لبت ز گریه و زاری من
دیوانه شدم دریغ هشیاری من
ای خفته میازمای بیداری من
مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۴۹
ای بیخبر از غایت دلداری من
فارغ ز دل ستمکش و زاری من
خه خه ز شب کوته و شب خفتن تو
وه وه ز شب دراز و بیداری من
ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۸
ای تو سبب شفا و بیماری من
وز تو همه آسانی و دشواری من
خوارم ز تو ای عز تو در خواری من
تا کی ز تو این قیامت و زاری من
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
چون ز حد رفت خواستاری من
شرمش آمد ز بیقراری من
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
چونکه دید او ستیزه کاری من
ناشکیبی و بیقراری من
عطار » مختارنامه » باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن » شمارهٔ ۹
بهتر ز گشادگی گرفتاری من
برتر ز هزار عزت این خواری من
گر دیدهوری ببین که بُردست سبق
از قدر همه جهان نگونساری من
عطار » مختارنامه » باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق » شمارهٔ ۶۶
ای بیخبر از رنج و گرفتاری من
شادم که تو خوشدلی به غمخواری من
تا غمزه به خونِ دلِ من بگشادی
در زلف تو بسته است نگونساری من
عطار » خسرونامه » بخش ۳۰ - بیمار گشتن جهانافروز خواهر شاه اصفهان و رفتن هرمز بهطبیبی بر بالین او و عاشق شدن او بر هرمز
نمیاندیشی از بیماری من
تو گویی مینبینی زاری من
عطار » خسرونامه » بخش ۴۶ - آگاهی یافتن خسرو از پیدا شدن گل
تو خود دانی امانت داری من
وفاداری و عهد و یاری من
عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل
مرا چون نی خوشست این زاری من
خنک شد این تب و بیماری من
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
گفتم او را کین همه زاری من
چیست کاینجا میکنی خواری من
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۱
گر به گوشت برسد درد من و زاری من
زحمت آید مگرت بر شب بیداری من
به تو ام ره ندهد بی تو نمی یارم بود
از گران جانی بخت است سبک ساری من
من ترا دارم و بی تو نتوان داشت مرا
[...]
اوحدی » منطقالعشاق » بخش ۴۹ - نامهٔ هفتم از زبان عاشق به معشوق
دریغ! آن هر شبی بیداری من
به بوی پرسشت بیماری من
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۰
ترا اگر چه فراغت بود ز یاری من
بریده نیست ز وصلت امیدواری من
از آرزوی تو در خاک و خون همی گردم
بیا و عزت خود باز بین و خواری من
در اشتیاق تو شبها چنان بنالیدم
[...]
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۰ - حکایت صوفی و اعرابی که غلام وی به حسن حدی شتران وی را هلاک کرده بود
خواه ازو عفو گنهکاری من
رحم بر عجز و گرفتاری من
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۳ - پیش رسیدن عزیز یوسف را بر بیرون آن خانه و پنهان داشتن آنچه میان وی و زلیخا گذشته بود و افشای زلیخا آن را
هراسان گشت از بیداری من
گریزان شد ز خدمتگاری من
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۶
اگر چه نیست ترحم ترا بزاری من
نمی شود ز تو قطع امیدواری من
بجور کشت مرا در وفای تو اغیار
ترا چه شد که نکردی بلطف یاری من
شدم فتاده تر از خاک ره نکرد کسی
[...]
فضولی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » ترکیب بند
می شود شاد دل او بدل آزاری من
هیچگه رحم ندارد بگرفتاری من