گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۰ - در مدح ابوالفتح شروان شاه منوچهر

 

در کام صبح از ناف شب مشک است عمدا ریخته

گردون هزاران نرگسه از سقف مینا ریخته

صبح است گل‌گون تاخته، شمشیر بیرون آخته

بر شب شبیخون ساخته، خونش به عمدا ریخته

کیمخت سبز آسمان، دارد ادیم بی‌کران

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۱ - مطلع دوم

 

ای تیر باران غمت، خون دل ما ریخته

نگذاشت طوفان غمت، خون دلی ناریخته

ای صد یک از عشقت خرد، جان صیدت از یک تا به صد

چشم تو در یک چشم زد، صد خون تنها ریخته

ای ریخته سیل ستم بر جان ما سر تا قدم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۲ - مطلع سوم

 

باز از تف زرین صدف، شد آب دریا ریخته

ابر نهنگ آسا ز کف، لولوی لالا ریخته

شاه یک اسبه بر فلک خون ریخت دی را نیست شک

اینک سلاحش یک به یک، در قلب هیجا ریخته

با شاخ سرو اینک کمان، با برگ بید اینک سنان

[...]

خاقانی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۶

 

شب را ز تیغ صبحدم خون است عمدا ریخته

اینک ببین خون شفق در طشت مینا ریخته

لالای شب در هر قدم لؤلؤ بر آورده بهم

وز یک نسیم صبحدم لؤلؤی لالا ریخته

خورشید زرکش تافته زربفت عیسی بافته

[...]

عطار
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

ای خیال چشم مستت خون صهبا ریخته

زلف مشکین تو را سرهاش در پا ریخته

حقه مرجان منظوم تو پیش جوهری

از دو لعل، آب رخ لؤلؤی لا لا ریخته

روی چون گلبرگ شیرین تو، ای گلزار حسن!

[...]

نسیمی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۸

 

ای شکل قدت پیکری از سیم سارا ریخته

هر دم ز شاهان لشکری سرهات در پا ریخته

تا شد درین بستان سرا سرو قدت بالا نما

هر لحظه طوفان بلا بر ما ز بالا ریخته

چون آفتاب اینک شراب اندر هلال افکند تاب

[...]

جامی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - شاید در مدح میرداماد باشد

 

عشق در کام من اول زهر سودا ریخته

بعد از آن ته‌جرعه بر مجنون شیدا ریخته

یک سر مو بر وجودم جای نوش عیش نیست

بس که زهر افعی غم بر سراپا ریخته

صد چمن غلطیده در خون خزان بی‌بهار

[...]

فیاض لاهیجی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۰

 

چیست‌ گردون‌ کاینقدر در خلق غوغا ریخته

سرنگون جامی به خاک تیره صهبا ریخته

گرد ما صد بار از صحرای امکان رفته‌اند

تا قضا رنگی برای نام عنقا ریخته

آه از این حرص جنون جولان که از سعی امل

[...]

بیدل دهلوی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳ - مدیحه

 

از جرعه جام گوهری لؤلؤ لا لا ریخته

یا دست ساقی بر ثری عقد ثریا ریخته

ریزد خم از جوش شراب از حلق یاقوت مذاب

این بحر جوشان بین کز آب آتش بر اعضا ریخته

آن لعبت ترسانگر از لب مسیح آسانگر

[...]

سحاب اصفهانی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱۷ - در مدح شاهزاده ی مبرور شجاع السلطنه مغفور حسنعلی میرزا فرماید

 

عبدس و ساقی در قدح‌، صهبا ز مینا ریخته

در گوهر الماس‌گون لعل مصفا ریخته

کرده پی اکسیر جان در طلق زرنیخ روان

در ساغر سیماب‌سان‌ گوگرد حمرا ریخته

آب از سر‌اب انگیخه آتش ز آب انگیخته

[...]

قاآنی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۹

 

تا ساقی میخوارگان، در جام صهبا ریخته

خون دل خم در قدح از چشم مینا ریخته

در سینه ی سیم سپید آکنده زر جعفری

در دیده ی الماس تر یاقوت حمرا ریخته

این باده را ترکی عجب در ماه شعبان و رجب

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۰ - المطلع الثانی

 

ای بر کمر زنار سان زلف چلیپا ریخته

لعل لب جان پرورت خون مسیحا ریخته

من در پی نوش لبت جان و دل و دین باختم

گردون نثار غبغبت عقد ثریا ریخته

رویت ز جنت آیه ای مویت ز شب پیرایه ای

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۱ - المطلع الثالث

 

آمد به صد شوخی ز در ترکی که خون‌ها ریخته

خون دل یک شهر را چشمش به تنها ریخته

چون او نباشد هیچکس سالار خوبانست و بس

خوبانش زین ره هر نفس سر در کف پا ریخته

خورشید شمع خرگهش کیوان غلام درگهش

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۲ - المطلع الرابع

 

تا میر خون دشمنان بر خاک هیجا ریخته

مریخ را از هیبتش در زهره صفرا ریخته

تیر فلک بر خط او بنوشته نقش عبده

وز شرم دستش آب جو از دیده دریا ریخته

تیرش قد شیر ژیان خم کرده مانند کمان

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۳۰

 

تا ساقی میخوارگان در جام صهبا ریخته

خون دل خم در قدح از چشم مینا ریخته

در سینه سیم سپید آکنده زر جعفری

در دیده الماس تر یاقوت حمرا ریخته

این باده را ترکی عجب در ماه شعبان و رجب

[...]

ادیب الممالک