فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۱ - نامه اول در صفت آرزومندى و درد جدایى
بیاشفتهست با من روزگارم
تو گویی با فلک در کارزارم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۲ - نامهء دوم دوست را به یاد داشتن و خیالش را به خواب دیدن
وفای تو من اکنون بیش دارم
جفاهایی که کردی یاد نارم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۳ - نامهٔ سوم اندر بدل جستن به دوست
وفا کِشتم چه سود آورد بارم
کزین پس رنج بینم نیز کارم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۷ - نامهٔ هفتم اندر گریستن به جدایى و نالیدن به تنهایى
همی بارم چنین و شرم دارم
همی خواهم که صد چندین ببارم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهٔ هشتم اندر خبر دوست پرسیدن
من آن کس را چو چشم خویش دارم
که چشمش دیده باشد روی یارم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهٔ هشتم اندر خبر دوست پرسیدن
غم هجران به روی او گسارم
ز بهر دوست او را دوست دارم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۱ - تمام شدن ده نامه و فرستادن ویس آذین را به رامین
که من زین پس به راهت چشم دارم
گهی روز و گهی ساعت شمارم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین
کجا شد آن خجسته روزگارم
که بودی آفتاب اندر کنارم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس
گهی گفتن که من در عشق زارم
گهی گفتن که من در مهر خوارم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
دریغا مرکبان راهوارم
دریغا دوستان بیشمارم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۰ - پاسخ دادن ویس رامین را
هم آزرده شد از من شهریارم
هم آزرده شد از من کردگارم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۱ - پاسخ دادن ویس رامین را
از آن پیشین وفا کِشتن چه دارم
که تا زین پس وفایت نیز کارم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۵ - فرستادن ویس دایه را در پى رامین و خود رفتن در عقب
به گاه دوستداری دوستدارم
به گاه سازگاری سازگارم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۹ - پاسخ دادن ویس رامین را
کجا گر من دلی چون کوه دارم
بر اندیشیدن هجرت نیارم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۱ - آشکار شدن رامین بر شاه موبد
چنان فرمان او را پیش دارم
کجا فرمان اورا جان سپارم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۲ - رفتن موبد به شکار
گمان بردم که داند شهریارم
که من خود دردمند و زار وارم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۲ - رفتن موبد به شکار
چرا تیمار تنهایی ندارم
چرا یاقوت بر رویم نبارم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین
خطا گفتم نه آن اندوه دارم
که باشد هیچ کس انده گسارم
قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۹
بیمارم و ناردان لبت پندارم
در بویهٔ آبی تنت بیمارم
گر آبی و ناردان مرا بسپاری
جان و تن خویشتن به تو بسپارم
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
از مجلستان هرگز بیرون نگذارم
وز جان و دل ودیده گرامیتر دارم
بر فرق شما آب گل سوری بارم
با جام چو آبی به هم اندر بگسارم