ای زرخسار تو در دی تازه گلزار آمده

با بهار تو بهار نو پدیدار آمده

از بهار چهره تو وزگل رخسار تو

دل چو بلبل وقت گل در ناله زار آمده

عشق من در خوردن آن گلزار و رخسار آمده است

[...]

عید است و پیش از صبح‌دم مژده به خمار آمده

بر چرخ دوش از جام جم یک نیمه دیدار آمده

عید آمد از خلد برین، شد شحنهٔ روی زمین

هان ماه نو طغراش بین امروز در کار آمده

کرده در آن خرم فضا صید گوزنان چند جا

[...]

ای با دل سودائیان عشق تو در کار آمده

ترکان غمزت را به جان دلها خریدار آمده

آئینه بردار و ببین آن غمزهٔ سحر آفرین

با زهر پیکان در کمین ترکان خون‌خوار آمده

تو بادی و من خاک تو، تو آب و من خاشاک تو

[...]

مهر است یا زرین صدف خرچنگ را یار آمده

خرچنگ ناپروا ز تف، پروانهٔ نار آمده

بیمار بوده جرم خور سرطانش داده زور و فر

معجون سرطانی نگر داروی بیمار آمده

آن کعبهٔ محرم نشان، وان زمزم آتش فشان

[...]

از آن همرهان به کار آمده

ببرد آنچه بود اختیار آمده

در سفرش مونس و یار آمده

چند شبانروز به کار آمده

ای درس عشقت هر شبم تا روز تکرار آمده

وی روز من بی روی تو همچون شب تار آمده

ای مه غلام روی تو گشته زحل هندوی تو

وی خور ز عکس روی تو چون ذره در کار آمده

ای در سرم سودای تو جان و دلم شیدای تو

[...]

ای روی درکشیده به بازار آمده

خلقی بدین طلسم گرفتار آمده

غیر تو هرچه هست سراب و نمایش است

کانجا نه اندک است و نه بسیار آمده

اینجا حلول کفر بود اتحاد هم

[...]

ای چو موری لنگ در کار آمده

در بن طاسی گرفتارآمده

ای طلب کار جهاندار آمده

روز و شب در درد این کار آمده

در دری تنگم گرفتار آمده

روی در دیوار پندار آمده

ای ز وصلت کار بازار آمده

همچو ابراهیم در نار آمده

ای ز وصلت آب در کار آمده

هر زمان هر سو پدیدار آمده

گفت ای منشی اسرار آمده

ناقد گفتار و کردار آمده

مرد دین بودو طلبکار آمده

عشق احمد را خریدار آمده

ای ز وصلت کار ما زار آمده

همچو ابراهیم در نار آمده

ای ز وصلت آب درکار آمده

هر زمان لونی پدیدار آمده

طالبان عشق در کار آمده

از پی حسنت ببازار آمده

این یکی جویای اسرار آمده

آن یکی در عین پندار آمده

نور آن بالای اشجار آمده

پیر اندر آن بتکرار آمده