ای درس عشقت هر شبم تا روز تکرار آمده
وی روز من بی روی تو همچون شب تار آمده
ای مه غلام روی تو گشته زحل هندوی تو
وی خور ز عکس روی تو چون ذره در کار آمده
ای در سرم سودای تو جان و دلم شیدای تو
گردون به زیر پای تو چون خاک ره خوار آمده
جان بنده شد رای تورا روی دلآرای تو را
خاک کف پای تو را چشمم به دیدار آمده
چون بر بساط دلبری شطرنج عشقم میبری
گشتم ز جان و دل بری ای یار عیار آمده
تا نرد عشقت باختم شش را ز یک نشناختم
چون جان و دل درباختم هستم به زنهار آمده
ای جزع تو شکر فروش ای لعل تو گوهر فروش
ای زلف تو عنبر فروش از پیش عطار آمده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و عشق عمیق شاعر به معشوق است. شاعر هر شب و روز را بدون دیدن معشوق مانند شب تار توصیف میکند و به زیبایی و تأثیر او بر زندگیاش اشاره میکند. او از وابستگی و شیدایی خود برای معشوق میگوید و خاک زیر پای او را با ارزشی مانند چشمداشت به دیدار میسنجند. شاعر در تلاش است تا احساسات خود را نسبت به عشق بیان کند و از باختن در عشق و دلبری میگوید، به طوری که هیچ چیز برایش مهمتر از معشوق نیست. در نهایت، این شعر به تمجید از زیباییهای معشوق و ارزشهای او میپردازد.
هوش مصنوعی: عشق تو برایم بهگونهای است که هر شب در دل دارم و در روشنایی روز نیز پیوسته در خاطرم هست. روزی که بدون دیدن تو باشد، برای من مانند شبی تاریک و بینور میماند.
هوش مصنوعی: ای ماه، من غلام چهره تو هستم، حتی زحل هم به خاطر زیبایی تو مانند یک هندوی دوست داشتنی به نظر میرسد. خورشید هم به خاطر زیبایی چهره تو به صورت ذرهای کوچک در آمده است.
هوش مصنوعی: ای که در ذهن و دل من، عشق تو جای دارد و جان و دل من به تو مشتاق است، آسمان نیز زیر پای تو فرود آمده و مانند خاک زیر پا، حقیر و سبکسار شده است.
هوش مصنوعی: جانم به خاطر توست، زیباییات در دل من نشسته و من خاک پای تو هستم. چشمانم به امید دیدارت به انتظار نشستهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که تو با زیبایی و جذابیتت مانند یک مهره شطرنج در میدان عشق بازی میکنی، من از جان و دل به وسوسهات میافتم. ای یار باکلایی، آمدهای تا دلم را تسخیر کنی.
هوش مصنوعی: تا وقتی که در عشق تو باختم و به شش یعنی شکست رفتم، از یک چیز آگاه نشدم. چون جان و دل خود را در این عشق باختم، اکنون به زنهار و نجات نیاز دارم.
هوش مصنوعی: ای آه و نالۀ تو قیمت شکر را بالا میبرد، ای نگین زیبایت مانند گوهر قیمتی است، و موهای تو چنان خوشبوست که عطار از عطر آن آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عید است و پیش از صبحدم مژده به خمار آمده
بر چرخ دوش از جام جم یک نیمه دیدار آمده
عید آمد از خلد برین، شد شحنهٔ روی زمین
هان ماه نو طغراش بین امروز در کار آمده
کرده در آن خرم فضا صید گوزنان چند جا
[...]
عید است خوبان نیم شب در کوی خمار آمده
سرمست گشته صبحدم، غلتان به بازار آمده
عید آمد از چرخ برین، پر شادمانی بین زمین
مه را چو زرین جام بین از بهر خمار آمده
با ظلمت شب شکل مه چون ناخن شیر سیه
[...]
از روی فرخ فال بین، زلفش نگونسار آمده
طاووس رنگین بال بین، افسونگر مار آمده
در دیر شد رقصان صنم، یا میچمد صید حرم؟!
یا در گلستان ارم، سروی برفتار آمده؟!
چون رخ ز می رخشان کند، خورشید و مه پنهان کند؛
[...]
عید است و ساقی با قدح سرمست و خمار آمده
می خورده و سرخوش شده در شهر و بازار آمده
زاهد بیاور سبحه را زنار بستان در عوض
کان مغبچه در بتکده با زلف و زنار آمده
جمشید فرخ کوکبه در بزم گردون هر شبه
[...]
عیدست و جام زرنشان از میگرانبار آمده
هر زاهدی دامن کشان در دیر خمار آمده
زاهدکهکرد انکار می حیرت بدش ازکار می
از هرچه جزگفتار می اینک در انکار آمده
عیدست و یار دلستان بر دست جام ارغوان
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.