سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الرّابع: فی صفة العقل واحواله وافعاله و غایة عنایته و سبب وجوده » بخش ۱۲ - اندر مراتب عقل
نفس سلطان اگر بود عادل
با تن و عقل و جان شود بیدل
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۴ - بر تخت نشستن خسرو به مدائن برای بار دوم
بسی بر خواند ازین افسانه با دل
چو عشق آمد کجا صبر و کجا دل
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۲
مرا بهرت خصومتهاست با دل
کنون با من درین سودا و با دل
اگر باد سر زلفت همین است
کجا ما و کجا جان و کجا دل
ز تو از گوشه چشمی اشارت
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۵ - بیتی چند از عتاب نامهٔ خسرو به شیرین
شود با هر که خواهد آشنا دل
دلست این جنگ نتوان کرد با دل
اوحدی » منطقالعشاق » بخش ۷۳ - شنیدن عاشق سخن معشوق را
طرب پیوند خواهد کرد با دل
روا گشت آنچه میجست از خدا دل
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲
ای دل من بسته در آن زنجیر سمن سا دل
کرده مرا در غم عشقت بی سرو بی پا دل
برده ازین قالب خاکی رخت بصحرا جان
رانده ازین دیده پر خون سیل بدریا دل
چون دل ما برنگرفت از لعل لبت کامی
[...]
ناصر بخارایی » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - در تهنیت عید قربان و مدح هوشنگ شاه
خدایگان سلاطین شهنشه عادل
سحاب راتبهٔ کان یسار دریا دل
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۴ - در محک امتحان زدن لیلی نقد محبت مجنون را و تمام عیار بیرون آمدن آن
بیگانه تنیم و آشنا دل
پر چنگ زبان و پر صفا دل
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۰ - نامه نوشتن خسرو و خواستن شهزاده را از سیاحت کنار دریا
که فرستاد خسرو عادل
نامهای سوی شاه دریادل
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - ایضا فی مدحه
الا ای نوجوان سلطان عادل
زبانها متفق گردیده با دل
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲۱
به رنگی یأس جوشیدهست با دل
که درد آید اگر گویم بیا دل
جمالت مقصد چشم است، کو چشم؟
غمت باب دل است اما کجا دل؟
سراپا ناله میجوشیم چون موج
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲۲
ز من عمریست میگردد جدا دل
ندانم با که گردید آشنا دل
ز حرف عشق خارا میگدازد
من و رازیکه نتوانگفت با دل
به فکر ناوک ابروکمانی
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » ترجیع بند
تا شد بتو شوخ آشنا دل
افگند مرا بصد بلا دل
روزم سیه از دل است و دیده
نالم، از دست دیده یا دل
دل را فگنده در بلا چشم
[...]
رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶
کشد بهر وفا تا کی جفا دل
چو دلبر کاش بودی بی وفا دل
به جورش گر همه عمر آزماید
ندارد دست از آن جور آزما دل
به هر موئی دلی دارم تمنا
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۴۲ - فانی اصفهانی رَحِمَة اللّه
به دلدار آن چنان است آشنا دل
که نتوان یافت دلدار است یا دل
چو گیرد رنگ جان دیگر نگنجد
چو جان در حیطهٔ ارض و سماء دل
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۴۲ - فانی اصفهانی رَحِمَة اللّه
به دلدار آن چنان است آشنا دل
که نتوان یافت دلدار است یا دل
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۲۶۵
مرا تن زورق است و ناخدا دل
در این زورق بود فرمانروا دل
برد فایز به ساحل یا شود غرق
ندانم می برد ما را کجا دل
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۲۷۰
عبث دادم به یار بی وفا دل
به دست خود فکندم در بلا دل
کنون فایز پشیمانست و نادم
که با بی موجبی کشتن چرا دل