گنجور

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۳

 

تو گویی نشاید مگر تاج را

و گر جوشن و ترگ و تاراج را

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۵

 

چنین گفت شایسته‌ای تاج را

و یا جوشن و تیغ و تاراج را

فردوسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳۰ - جنگ دوم گرشاسب با سالاران بهو

 

چنان شادی افزود مهراج را

که بگذاشت از اوج مه تاج را

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳۴ - رزم چهارم گرشاسب با هندوان

 

که من هم کنون تخت و آن تاج را

دهم با بهو هدیه مهراج را

اسدی توسی
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۳ - گرفتن سرخ پوش ارژنگ را گوید

 

تبیره منم شاه مهراج را

سپارید اکنون به من تاج را

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷۹ - رزم شهریار با نقابدار سرخ پوش گوید

 

نیره منم شاه مهراج را

ازین پس بسر بر نهم تاج را

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۰ - مکر کردن دلارام در خلاصی شهریار از بند فرانک گوید

 

که دادم به تو تاج مهراج را

بنه بر سر این مایه ور تاج را

عثمان مختاری
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳

 

غمزه عشقت بدان آرد یکی محتاج را

کاو به یک جو برنسنجد هیچ صاحب تاج را

اطلس و دیباج بافد عاشق از خون جگر

تا کشد در پای معشوق اطلس و دیباج را

در دل عاشق کجا یابی غم هر دو جهان؟

[...]

مولانا
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

تا شفیع خویش کردم صاحب معراج را

سر به استغنا برآوردم دل محتاج را

من مرید همّت پیری که از افتادگی

پایه‌ها افزود بر بالای هم معراج را

خاک فقرم مسند است و داغ عشقم افسر است

[...]

فیاض لاهیجی
 

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۸ - فتح تراکیه

 

پذیرفت آن هدیه و باج را

همان یاره و طوق و هم تاج را

افسرالملوک عاملی