فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
روان بد در میانْشان آفتابی
خرد را فتنهای دل را عذابی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
به رامین ار تو صد چندین شتابی
ز من این ناجوانمردی نیابی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس
چو روی خویش از پیشم بتابی
به جان دیدار من جویی نیابی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس
به دل با درد هجرانم نتابی
چو بازآیی مرا دشوار یابی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن
ز بختی تیره چون شوریده آبی
به بختی نامور چون آفتابی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن
هر آنگاهی که دل از من بتابی
چو بازآیی مرا دوشوار یابی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن
دل از کینه به سوی مهر تابی
مرا جویی به صد دست و نیابی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۶ - نامهٔ ششم اندر نواختن و خواندن دوست
تو مخموری و از می سر بتابی
هر آن گاهی که بوی می بیابی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس
به دل هر دم همی کردی خطابی
به سوز جان همی کردی عتابی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۲ - رفتن موبد به شکار
نگر تا روی را از من نتابی
که تا آیی مرا زنده نیابی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین
اگر نه زود نزد من شتابی
چو بازآیی مرا زنده نیابی
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۱ - در تهنیت جشن مهرگان و مدح سلطان مسعود غزنوی
یا چنان زرد یکی جامعهٔ عتابی
پرز برخاسته زو، چون سر مرغابی
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۷۱
الهی دل بلا بی دل بلا بی
گنه چشمان کره دل مبتلا بی
اگر چشمان نکردی دیده بانی
چه داند دل که خوبان در کجابی
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۷۲
غم عالم نصیب جان ما بی
بدور ما فراغت کیمیا بی
رسد آخر بدرمان درد هرکس
دل ما بی که دردش بیدوا بی
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۷۳
وای آن روزی که قاضی مان خدا بی
به میزان و صراطم ماجرا بی
بنوبت میروند پیر و جوانان
وای آنساعت که نوبت زان ما بی
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۷۴
صفاهونم صفاهونم چه جا بی
که هر یاری گرفتم بیوفا بی
بشم یکسر بتازم تا به شیراز
که در هر منزلی صد آشنا بی
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۷ - وصف طبیعت
گفتم چو فرو شد آفتاب از که
بنمود شفق چو شعر عنابی
زرین طبق است و زبرش لاله
چون روی نگار من به سیرابی
بنمود مه دو هفته در خرمن
[...]
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸۲
در پیش خودم همی کنی آنجابی
پس در عقبم همی زنی پرتابی
جاوید شبی بیاید و مهتابی
تا با تو غم تو گویم از هر بابی
سنایی » طریق التحقیق » بخش ۵۵ - کل یوم هو فی شأن
یا چو افسانهایست یا خوابی
یا چو در بها روان آبی
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثانی: فی الکلام ذکر کلام الملک العلّام یسهل المرام » بخش ۱۲ - در فترت و جهالت گوید و ستایش پیغمبران علیهمالسلام کند ذکرالانبیاء خیر من حدیث الجهلاء
خفتهٔ جهل را ز پر خوابی
گزدم حمق کرده ذبابی