نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۱۳ - آمدن شاهزاده بر سر دختر و منع نمودن او را بار دیگر
کنون شهری ز تعمیرت خرابست
گر از آتش برون آئی ثوابست
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در منقبت علیبن موسیالرضا علیهالسلام
نعت تو شها ناسخ آیات عذابست
با نعمت تو دوزخ سخن آتش و آبست
ظلم از غضبت دیده به مسمار مژه دوخت
ور ز آنکه گشودهست ز خمیازه خوابست
بر روی هم آراید اگر خصم صف کین
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - مدح حسنخان شاملو
از نور کمال کامیابست
گویی فرزند آفتابست
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰
در کلبه ما تا بکمر موج شرابست
تا ساغر تبخاله ما پر می نابست
چشمت لب ما غمزدگان را ز فغان بست
خاموش نشینیم که بیمار بخوابست
بیتابی پروانه بر او چه نماید
[...]
کلیم » دیوان اشعار » ترجیعات و ترکیبات » شمارهٔ ۱ - ساقی نامه
در کلبه ما تا بکمر موج شرابست
تا ساغر تبخاله ما پر می نابست
گر سر بفلک می کشد ایوان منقش
در خاک اگر نیست خمی خانه خرابست
هر جا که می و مطرب و معشوق دهد دست
[...]
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - تعریف قحط دکن
چنان قصاب را دکان خرابست
ک بزم می پرستان بی کبابست
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - درتعریف کشمیر
درین دریا گل افزون از حبابست
زرنگ هر گلی نقشی بر آبست
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - درتعریف کشمیر
در آب و رنگ چون جام شرابست
چه حاجت اینکه گویم آفتابست
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - درتعریف کشمیر
گل زردش که دریا را نقابست
بساطش پهن تر از آفتابست
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - درتعریف کشمیر
به پیش تیغ خور زانسان حجابست
که هر برگیش ابر آفتابست
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - درتعریف کشمیر
بنوعی از بلندی کامیابست
که هر شاخیش معراج سحابست
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۵۴ - در بیان احوال سیتا
خیالت حاضر و آن نیز خوابست
غلط پنداشتم آب و سرابست
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۶ - دیدن سیتا رام را به میدان
وجود من کنون نقش بر آبست
چو دریا خشک شد ماهی کبابست
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۱۴ - صفت کبابی
یار از دل زار پر حسابست
اوراق کباب ازین کتابست
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۱۹ - صفت صحّاف
صحاف که دل ز جورش آبست
گویای خموش چون کتابست
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۵۴ - صفت مَدارِس
حرفی که ز کذبش آب و تابست
چون طایر آشیان خرابست
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۵۴ - صفت مَدارِس
حرفی که ز کذبش آب و تابست
چون طایر آشیان خرابست
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴
چو موج بر سر آبیم و حال سخت خرابست
خوشا امید جگر تشنهای که محو سرابست
بگو به ساقی گلرخ که خون شیشه بگیرد
که از حرارت می در میان آتش و آبست
اگر تو رخ بگشایی دلم چو گل بگشاید
[...]