ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ١٢ - وله ترکیب در مرثیه فوت مولانا بهاءالدین و تاریخ فوت او
ایدوستان ز صبر قبائی ببر کنید
دنیا پلیست از سر این پل گذر کنید
از تنگنای حبس طریق نجات نیست
یکره بسوی عالم باقی سفر کنید
پرواز در ریاض جنانتان گر آرزوست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - فی مدح الملک الاعظم الاعدل الاکرم خسرو السواحل و البحار قطب الدنیا و الدین تهمتن کردانشاه الهرموزی
جرعه ئی خوردم و سرمست و خراب افتادم
آتشی دیدم و از دیده در آب افتادم
قدمی رفتم و از رفته پشیمان گشتم
نظری کردم و در عین عذاب افتادم
داشتم داعیه ی آنک برین در میرم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - فی مدح الصاحب الاعظم تاج الدین احمد العراقی طاب مثواه
ترک من چون گره از عنبر تر بگشاید
از دل نافه ی چین خون جگر بگشاید
عقل را کار ببندد چو قبا در بندد
روح را دل بگشاید چو کمر بگشاید
چشم من چون گهر افشان شود آن پسته دهن
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - یمدح السلطان الاعظم عصمة الدنیا و الدین دلشاد خاتون طیب الله مرقدها
خیر مقدم ای بشیر عاشقان شاد آمدی
گوئیا از پیش آن نورسته شمشاد آمدی
چون سحرگاه از هوای دوستان در بوستان
دین و دل بر باد می دادم توام یاد آمدی
نکهت خلد برین می آید از انفاس تو
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - فی مدح الشیخ الاعظم سلطان اعاظم المشایخ مرشد الحق و الدین ابواسحق الکازرونی قدس سره
دوش بردم هودج همت بصدر کبریا
برق استغنا زدم در خرمن کبر و ریا
بر فراز سد ره دیدم عالم بی منتهی
بر کشیده بلبلان گلشن قدسی نوا
کای بمعنی کرده حق در ملک وحدت پادشا
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - فی نعت سلطان الانبیا و مناقب الائمة اثنا عشر علیهم السلام
بنوک خامه ی صورت گشای کن فیکون
که بست در شکن کاف تاب طره نون
حروف مصحف مجدش منزه از کم و کیف
سطور لوح جلالش مقدس از چه و چون
چو صفر هیچ بود در ازای قدرت او
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - فی مدح سلطان الاعظم الشیخ ابواسحق طاب مثواه
بلبلان را نکهتی از گلستان آورده اند
بیدلانرا مژده ئی از دلستان آورده اند
کشتگان تیغ هجرانرا روان بخشیده اند
تشنگان را بر لب آب روان آورده اند
مهد بی سیمان بشادروان سلطان برده اند
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » ترکیببند » شمارهٔ ۱
عید نوروز است و عالم سبز و خندان گشته است
بوستان در حسن چون رخسار جانان گشته است
باد عیسی دم چو کرد احیا اموات خاک را
سبزه ها شد خضر و باران آب حیوان گشته است
غنچه مستور کز باد هوا آبستن است
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » ترکیببند » شمارهٔ ۲ - فی مدح خواجه غیاث الدّین محمّد
کس مثل حسن مطلع خطّت ندیده است
کاین مطلع از مجرّد حسن آفریده است
عالم فروزی رخ تو تا بدید صبح
بر خود ز رشک روی تو جامه دریده است
ابروت حاجبی ست که بالین ناتوان
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » ترکیببند » شمارهٔ ۳ - هفت رنگ
باز از شکوفه گشت فضای چمن سپید
و اطراف دشت گشت ز برگ سمن سپید
درجنب لطف ژاله و سرخی لاله هست
درّ عدن سیاه و عقیق یمن سپید
باران سیاهی از تن سنبل نمی برد
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در نعت حضرت رسول (ص)
ای ذروه لامکان مکانت
معراج ملایک آستانت
سلطانی و عرش تکیهگاهت
خورشیدی و ابر سایهبانت
طاقی است فلک ز بارگاهت
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - رایت سلطان اویس
گر در خبیر به زور بازوی حیدر گشاد
بس که ازین قلعه را سایه حی در گشاد
هان که علی رغم بوم باز همایون ظفر
از طرف چتر شاه بال زد و پر گشاد
آنکه به یک زخم داو بازی نراد برد
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - حقه لعل
خندهای زد دهنت تنگ شکر پیدا کرد
سخنی گفت لبت لولوتر پیدا کرد
طره از چهره براند از که آن زلف سیاه
در سپیدی عذار تو اثر پیدا کرد
به فدای گل رخسار تو با دام که او
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - تعزیت خور
دوستان روز وداع است فغان در گیرید
دل به یکبارگی از جان و جهان برگیرید
شمع خورشید به آه سحری بنشانید
وز تف سوز جگر بار دگر درگیرید
نیست جز چرخ بدین راهبر اختر بد
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - مدح و ثنای راستین
جام صبوح میدهد نور و صفای صبحدم
گویی آفتاب وش نور فزای صبحدم
صبح رسید و میرود یکدمهای که حاضر است
از می و چنگ ساز کن برگ و نوای صبحدم
خاست هوای صبحدم جان به تن پیاله ده
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - داغ نیستی
کوس رحیل میزند ای خفته ساربان
برخیز و زود رو که روان است و کاروان
هستی طمع مدار که با داغ نیستی
کس درنیامدست به دروازه جهان
صاف فلک مجوی که درد است در عقب
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - در لافتی
ای زمینت آسمان عالم بالا شده
در هوایت آسمان چون ذره اندر وا شده
در هوای بارگاهت عقل و دین جان یافته
در فضای پیشگاهت جان و دل والا شده
باد صبحت خاک غیرت بر رخ جنت زده
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - سیل حادثه
بر سرای کهنه دلگیر دنیا دل منه
رخت جان بردار و بار دل درین منزل منه
ساحل دریای جان آشوب مرگ است این سرای
هان بترس از موج دریا بار بر ساحل منه
حادثه سیل است خیل افکن گذارش بر جهان
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۹ - زوال آفتاب
ای سپهر آهسته رو کاری نه آسان کردهای
ملک ایران را به مرگ شاه ویران کردهای
آسمانی را فرود آوردهای از اوج خویش
بر زمین افکندهای با خاک یکسان کردهای
آفتابی را که خلق عالمش در سایه بود
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۰ - خدنگ مصایب
ای صبحدم چه شد که گریبان دریدهای
وی شب چه حالتی است که گیسو بریدهای
از دیده زمانه روان است جوی خون
ای دیده زمانه بگو تا چه دیدهای
ای اشک گرم رو خبری بازده ز دل
[...]