گنجور

ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷

 

نیست جهان جز همین که با تو بگویم

روز و شبانی به یکدگر شده پیوند

خلق جهان هم اگر تو نیک بسنجی

هیچ برون نیستند از این گُرۀ چند

یاقوی ظالمند و عاجز مظلوم

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸

 

این هلال ابرو دو سال بعد ماهی می‌شود

در میان گلرخان صاحب کلاهی می‌شود

خلق می‌گویند مستوفی الممالک آدمست

در میان خلق گاهی اشتباهی می‌شود

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰

 

خواهد اینک ز جناب تو بار

بندۀ ناچیز تو عبدالحمار !

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱

 

آنکو به روز مهتری از دوستان گردد بری

ناآدمی گر بشمری اندر شمار آدمش

دارد وطن فریاد ازو کام اجانب شاد ازو

اینسان رود بر باد ازو گر بسپری ملک جمش

نگذاشت باقی مدخلی نه معدنی نه جنگلی

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲

 

بر دشمنان شمردم عیب نهانی خویش

خود را خلاص کردم از پاسبانی خویش

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳

 

دست در حلقهٔ موی تو کنم

بوسه‌ای بر سر و روی تو کنم

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴

 

شب عید عُمَر به قول زنان

من در این خانه بوده‌ام مهمان

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۵

 

طبعم نشاط کرد به انشاد این غزل

در اقتفا به خواجۀ کابینه ساز کن

دیدی کفیل خارجه را چون وزیر کرد

آن موی ریسمان کن و گنجشک باز کن

یا خود مدیر خارجه را چون کفیل ساخت

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶

 

ای به درگاه تو نیاز همه

کرم تست چاره ساز همه

اگر از چهره پرده برداری

به حقیقت کشد مجاز همه

مه وشان مظهر جمال تواند

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷

 

به انگشتان پا از زیر کرسی

ز کس ها کرده‌ام احوال پرسی

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » اشعار دیگر » شمارهٔ ۳ - کار و بار

 

ندانم از چه به هرجا که لفظ کار آید

ردیف آن رافی الفور لفظ بار کنند

برای آنکه چو کاری بدستشان افتاد

بر آن سرند که تا با خویش بار کنند

پیاده های سپاهی به شهر ماهر یک

[...]

ایرج میرزا
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الانبیاء محمد المصطفی صلی الله علیه و آله و سلم » شمارهٔ ۱ - فی ولادة سید المرسلین صلی الله علیه و آله و سلم

 

عنقای طبعم یاد کرد، از قلهٔ قاف قِدم

روح القدس امداد کرد، در هر نفس در هر قدم

کردم به آسانی صعود، از عالم غیب و شهود

تا قاب قوسین وجود، تا حد اقلیم عدم

گشتم چه از خود بی خبر، نخل امیدم داد بر

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی امیرالمؤمنین علی علیه السلام » شمارهٔ ۲ - فی ولادة مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام

 

بوی گل و سنبل است یا که هوای بهار؟

زمزمۀ بلبل است یا که نوای هزار؟

نفحۀ روح القدس می رسد از بزم انس

یا که نسیم صبا می وزد از کوی یار؟

صفحۀ روی زمین همچو بهشت برین

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی فاطمة الزهراء سلام الله علیها » شمارهٔ ۲ - فی مدح سیدة النساء سلام الله علیها

 

دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چه وا کند

از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند

طوطی طبع شوخ من گر که شکرشکن شود

کام زمانه را پر از شکر جان‌فزا کند

بلبل نطق من ز یک نغمهٔ عاشقانه‌ای

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی الامام ابی محمد الحسن المجتبی علیه السلام » شمارهٔ ۱ - فی مدح الامام ابی محمد الحسن المجتبی علیه السلام

 

صبا ز لطف چه عنقا برو بقلۀ قاف

که آشیانۀ قدس است و شرفۀ اشراف

چه خضر در ظلمات غیوب زن قدمی

که کوی عین حیاتست و منبع الطاف

بطوف کعبۀ روحانیان به بند احرام

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی الامام ابی محمد الحسن المجتبی علیه السلام » شمارهٔ ۲ - فی رثاء ابی محمد المجتبی علیه السلام

 

هرکه آشفته‌دل و سوخته‌جان همچو من است

نکند میل چمن ور همه عالم چمن است

هر غم از دل به تماشای گلستان نرود

عالم اندر نظر غم‌زده بیت‌الحزن است

نه هر آشفته بود شیفتۀ روی نگار

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام » شمارهٔ ۱ - فی ولادة سیدالشهداء سلام الله علیه

 

بیا به بزم حسینی و بشنو از عشاق

بگوش هوش نوای حجاز و شور عراق

بکن مشاهدۀ شاهدان شهد سخن

بنموش می ز کف ساقیان سیمین ساق

بیاد مولد سبط دوم امام سوم

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام » شمارهٔ ۵ - فی لیلة عاشوراء

 

امشب شب وصالست روز فراق فرداست

در پردۀ حجازی شور عراق فرداست

امشب قرآن سعد است در اختران خرگاه

یا آنکه لیله البدر روز محاق فرداست

امشب زلالۀ رویان فرخنده لالۀ زاریست

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام » شمارهٔ ۶ - فی لیلة الحادی عشر

 

خاک عم بر سر گلزار جهان باد امشب

رفته گلزار نبوت همه بر باد امشب

خرگه چرخ ستم پیشه بسوزد که بسوخت

خرگه معدلت از آتش بیداد امشب

سقف مرفوع نگون باد که گردیده نگون

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام » شمارهٔ ۷ - فی لیلة الحادی عشر ایضاً

 

دل خاتم ز خون لبریز در این ماتم است امشب

اگر گردون ببارد خون در این ماتم کم است امشب

تو گویی فاتح اقلیم عشق امشب بود بی‌سر

که خاک تیره بر فرق نبی خاتم است امشب

ملک چون نی نوا دارد، فلک خونابه می‌بارد

[...]

غروی اصفهانی
 
 
۱
۷۵۷
۷۵۸
۷۵۹
۷۶۰
۷۶۱
۷۷۰