گنجور

 
ایرج میرزا

آنکو به روز مهتری از دوستان گردد بری

ناآدمی گر بشمری اندر شمار آدمش

دارد وطن فریاد ازو کام اجانب شاد ازو

اینسان رود بر باد ازو گر بسپری ملک جمش

نگذاشت باقی مدخلی نه معدنی نه جنگلی

افزون طلب نبود بلی شاید اگر گیرد کمش