گنجور

 
غروی اصفهانی

بیا به بزم حسینی و بشنو از عشاق

بگوش هوش نوای حجاز و شور عراق

بکن مشاهدۀ شاهدان شهد سخن

بنموش می ز کف ساقیان سیمین ساق

بیاد مولد سبط دوم امام سوم

فتاده غلغله از شش جهت ز سبع طباق

فلک ز ثابت و سیار از برای نثار

نهد لئالی منثوره را علی الاطباق

بر اوج چرخ مناطق به تهنیت ناطق

بود معاینه جوزا غلام بسته نطاق

سرود زهره به تبریک حضرت زهرا

چنان بنغمه که شد مشتری ز طاقت طاق

خطیب عالم ابداع داد داد سماع

که لا یزال برقص است این بلند رواق

عطارد از پی انشاء تهنیت، رمزی

نگاشت بر صفحات صحائف آفاق

ز ذوق بادۀ وحدت بشکر این نعمت

تمام عالمیان را چه شکر است مذاق

نمود طالع اسعد بطلعت میمون

چه نور لم یزل از مشرق ازل اشراق

زدند کوس بشارت ز ملک تا ملکوت

بیمن حضرت شاهنشۀ علی الاطلاق

سلیل عقل نخستین دلیل اهل یقین

دوم خلیفۀ جد و پدر باستحقاق

ز وحدت احدیت وجود او مشتق

جمال مبدء کل را بمنتهی مشتاق

لطیفۀ دل والای معرفت زایش

صحیفۀ کرم است و مکارم اخلاق

رموز نسخۀ وحدت ز ذات او مفهوم

نکات مصحف آیات را بود مصداق

جمال شاهد بزم دنی و او أدنی

فروغ شمع حقیقت مقام استغراق

بهمت نبوی شاهباز گاه عروج

بصولت علوی یکه تاز گاه سیاق

قضا ز منشی دیوان او گرفته قلم

قدر ز طفل دبستان او برد اوراق

مدار ملک حقیقت مدیر فُلک فلک

محیط عشق و محبت مشوق الاشواق

ملیک مملکت بردباری و تسلیم

ولی عهد و وفا در قلمرو میثاق

بچهره فالق صبح هدایت ازلی

به تیغ تیز رؤس ضلال را فلاق

ز تیغ سر فکنش کل باطل زاهق

حق از بیان حقایق نشان او احقاق

ز فیض رحمت او زنده قابض الارواح

بخوان نعمت او بنده قاسم الارزاق

ملایک از سر حیرت شواخص الابصار

ملوک بر در دولت نوا کس الاعناق

نیافت بر در او رفرف خیال مجال

براق عقل چه دیوانه در عقال و وثاق

شها بطور تو خر الکلیم مغشیاً

بیک تجلی، و از یک عنایت تو أفاق

تجلی تو در آئینۀ وجود نمود

هزار نقش مخالف بچشم اهل وفاق

گل حدیقۀ معنی نه وصف صووت تست

نه نعت غره غرا است قره الاحداق

ظهور غیب مصون سر مطلق مکنون

بود ز وصف برون و البیان لیس یطاق

مرا چه نیست به نیل معانی تو رهی

سخن درست نباشد بدین طریق و سیاق

همین بس است که خون ترا خداست بها

از آنکه بهر عروس شهادت است صداق

جمال یار تو را بود کعبۀ مقصود

منای عشق تو میدان جنگ اهل شقاق

مقام قدس تو و خیل بندگان رهت

بطون او دیه بود و ظهور خیل عتاق

ز اهلبیت تو بود الوداع بانگ سماع

شب وصال تو با دوست، بود روز فراق

بر اوج نیزه عروج تو از حضیض زمین

سیر تو سر پیمبر، سنان نیزه یراق

 
 
 
امیر معزی

چرا همی بگزینی تو بر وصال فراق

چرا همی ز خراسان روی به‌ سوی عراق

تن مرا تو همی امتحان کنی به بلا

دل مرا تو همی آزمون‌ کنی به فراق

تو را که گفت که بُگسِل ز بیعت و پیمان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
وطواط

شبی که هست کف او خزانهٔ ارزاق

ز طبع اوست وجود مکارم الاخلاق

ابوالمظفر ، شاه مظفر ، اتسز ، کوست

خدایگان همه خسروان علی الاطلاق

بنام اوست کمال صحیهٔ آداب

[...]

سوزنی سمرقندی

مؤیدین جمال ای ستودهٔ آفاق

ترا به مدح من اهلیت است و استحقاق

مرا به جود تو دانم که همچنین باشد

که از حکیمان طاقم تو از کریمان طاق

به حق من نبود جود تو به روی و ریا

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

خلاصه همه عالم یگانه آفاق

که با بزرگی جفتست و از بزرگان طاق

امیر عالم عادل شهاب دین خالص

که پشت لشگر دینست و روی ملک عراق

رسیده ذکر بزرگی او همه اطراف

[...]

ادیب صابر

گهی حریف خلافی گهی رفیق وفاق

نه بر طریق وصالی نه بر طریق فراق

نه بر وصال ثبات و نه در فراق صبور

نه با جفات قرار و نه با وفا میثاق

گهی به خشم به تریاق بر فشانی زهر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه