خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۰۰
بنمای رهی که ره نماینده توئی
بگشای دری که در گشاینده توئی
زنگار غمان گرفت دل در بر من
بزدای ز دل که دل زداینده توئی
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۰۲
اندرین عالم غریبی زان همیگردی ملول
تا ارحنا با بلالت گفت باید بر ملاء
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۰۲
آن کس که هزار عالم از رنگ نگاشت
رنگ من و تو کجا خرد ای ناداشت
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۰۴
پر آب دو دیده و پر آتش جگرم
پر باد دودستم و پر از خاک سرم
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۰۵
نیست عشق لایزالی را در آن دل هیچکار
کوهنوز اندر صفات خویش ماندست استوار
هر که در میدان عشق نیکوان گامی نهاد
چار تکبیری زند بر ذات خود لیل و نهار
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۰۵
هم درد دل منی و هم راحت جان
هم فتنه برانگیزی و هم فتنه نشان
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۰۶
روزی که مرا وصل تو در چنگ آید
از حال بهشتیان مرا ننگ آید
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۰۷
جوینده تو همچو تو فردی باید
آزاد ز هر علت و دردی باید
زان می نرسد به وصل تو هیچ کسی
کاندر خور غمهای تو مردی باید
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۰۷
چشمی دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوش است تا دوست در اوست
از دیده و دوست فرق کردن نه نکوست
یا اوست بجای دیده یا دیده خود اوست
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۰۷
اگر در قصر مشتاقان تو را یک روز بارستی
تو را با اندهان عشق این جادو چکارستی
وگر رنگی ز گلزار حدیث او بدیدی تو
به چشم تو همه گلها که در باغست خارستی
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۰۸
طیلسان موسی و نعلین هارونت چه سود
چون به زیر یک ردا فرعون داری صد هزار
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۱۱
در عشق تو من کیم که در منزل من؟
از وصل رخت گلی دمد بر گل من
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۱۳
یک روز جمال خویش اگر بنمائی
پرنور شود ز ماه تا ماهی
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۱۴
زنجیر معنبر تو دام دل ما است
عنبر ز نسیم او غلام در ما است
در عشق تو چون خطی بنام دل ما است
گوئی که همه جهان بکام دل ما است
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۱۴
در چشم منی روی بمن ننمائی
واندر دلمی هیچ بمن نگرائی
ایجان و دل و دیده و ای بینائی
چون از دل و دیده در کنارم نائی
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۱۶
تا کی از دار غروری سوختی دار سرور
تا کی از دار فراری ساختی دار قرار
باش تا از صدمه صور سرافیلی شود
صورت خوبت نهان و سیرت زشت آشکار
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۱۷
ای باز هوا گرفته باز آی و مرو
کز رشته تو سری در انگشت منست
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۱۸
گاهی که به طینت خود افتد نظرم
گویم که من از هر چه در عالم بترم
چون از صفت خویشتن اندرگذرم
از عرش همی بخویشتن در نگرم
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۱۸
پر آب دو دیده و بس آتش جگرم
بر باد دو دستم و پر از خاک سرم
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۱۱۸
چه کند عرش که او غاشیه من نکشد
چون بدل غاشیه حکم و قضای توکشم
بوی جان آیدم از لب که حدیث تو کنم
شاخ عز رویدم از دل که بلای تو کشم