گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

پیر طریقت گوید: الهی هر چند ما گنه کاریم تو غفاری هر چند ما زشت کاریم تو ستاری پادشاها گنج فضل تو داری و بی نظیر و بی یاری سزد که خطاهای ما را درگذاری

خدایا به نشانت بینندگانیم به نامت زندگانیم به فضلت شادانیم به مهرت نازانیم از جام مهر تو مست مائیم صید عشق تو در دام مائیم

زنجیر معنبر تو دام دل ما است

عنبر ز نسیم او غلام در ما است

در عشق تو چون خطی بنام دل ما است

گوئی که همه جهان بکام دل ما است

خدایا در خدائی یکتائی در یگانگی بی همتائی در ذات و صفات از خلق جدائی متصف به بهائی متحد به کبریائی مایه هر بی نوا و پناه هر گدائی همه را خدائی تا دوست گرائی

در چشم منی روی بمن ننمائی

واندر دلمی هیچ بمن نگرائی

ایجان و دل و دیده و ای بینائی

چون از دل و دیده در کنارم نائی

الهی دانی که من نه بخود باین روزم و نه بکفایت خود شمع هدایت افروزم از من چه آید و از کردار من چه گشاید؟ طاعت من بتوفیق تو خدمت من بهدایت تو توبه من برعایت تو شکر من به انعام تو ذکر من به الهام تو است همه توئی من کی ام؟ اگر فضل تو نباشد من بر چه ام؟