گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

پیر طریقت گوید: آه از این علم ناآموخته گاه در آن غرقم و گاه سوخته گوینده از این باب علم چون دریاست گاه در مد و گاه در جزر چون در مقام انبساط باشد جهانرا صفوت و صفا پر کند و چون در مقام هیبت بود عالم را از بشریت پر کند و از بابهای فتوح علم لدنی خواب نیکو و دعای نیکان و قبول دلها است

آه از قسمتی که پیش از من رفته فغان از گفتاری که خود رائی گفته ندانم که شاد زیم یا آشفته بیمم همه از آنست که آن قادر در ازل چه گفته؟ بنده تا در قبض است خوابش چون خواب غرق شدگان، خوردش چون خورد بیماران و عیشش چون عیش زندانیان به سزای نیاز خود می زید و بخواری و زاری راه می برد و به زبان عجز می گوید:

پر آب دو دیده و پر آتش جگرم

پر باد دودستم و پر از خاک سرم

چون زاری و خواری آدمی بغایت رسد و عجز و تضرع وی ظاهر گردد خداوند تدارک دل او کند و در بسط و انبساط بر دل وی گشاید وقت وی خوش گردد دلش با حق پیوسته و سر به اطلاع حق آراسته و بزبان شکر می گوید الهی محنت من دولت من شدی اندوه من راحت من شدی داغ من چراغ من شدی و جراحت من مرهم من شدی