نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب القرد و السلحفاة » بخش ۲
بار مایه گزین که برگذرد
این همه بارنامه روی چند
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب القرد و السلحفاة » بخش ۳
کسی که عزت عزلت نیافت هیچ نیافت
کسی که روی قناعت ندید هیچ ندید
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب القرد و السلحفاة » بخش ۵
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
در شرط تو نبود که با من تواین کنی
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب القرد و السلحفاة » بخش ۵
چون بآتش رسند هر دو بهم
نبود فعل عود چون چند چندن
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب القرد و السلحفاة » بخش ۶ - حکایت شیر و روباه و خر
نه امتحان پسوده چوناو موضعی بهدست
نه آرزو سپرده چوناو بقعتی بهپای
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب القرد و السلحفاة » بخش ۶ - حکایت شیر و روباه و خر
گر ماه شوی بهآسمان کم نگرم
ور بخت شوی رخت به کویت نبَرم
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب القرد و السلحفاة » بخش ۷
به همه عمر یک خطا کردم
غم و تشویر صد خطا خوردم
به چه خدمت ز من شوی خشنود
تا من امروز گرد آن گردم؟
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الزاهد وابن عرس » بخش ۴
نه به تلخیِ چو عیشِ من عیشی
نه به ظلمتِ چو روز من قاری
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب السنور و الجرذ » بخش ۲ - حکایت گربه و موش
لقای تو سبب راحت است در ارواح
بقای تو سبب صحت است در ابدان
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب السنور و الجرذ » بخش ۲ - حکایت گربه و موش
اگر یگانه شوی با تو دل یگانه کنم
ز عشق و مهر دگر دلبران کرانه کنم
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب السنور و الجرذ » بخش ۲ - حکایت گربه و موش
یاری که ببندگیت اقرار دهد
با او تو چنین کنی ! دلت بار دهد؟
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب السنور و الجرذ » بخش ۳
بد کسی دان که دوست کم دارد
زو بتر چون گرفت بگذارد
گرچه صد بار باز کردت یار
سوی او بازگرد چون طومار
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب السنور و الجرذ » بخش ۳
همی داد گویی دل من گوایی
که باشد مرا از تو روزی جدایی
چنین من گمان برده بودم ولیکن
نه چونانکه یکسو نهی آشنایی
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک والطائر فنزة » بخش ۲ - حکایت مرغ پادشاه
بر بارهای که چون بشتابد چو آفتاب
از غرتش طلوع کند کوکب ظفر
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک والطائر فنزة » بخش ۳
خشم نبودهست بر اعدام هیچ
چشم ندیدهست در ابروم چین
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک والطائر فنزة » بخش ۳
دشمن خندید بر من و دوست گریست
کو بی دل و جان و دیده چون خواهد زیست
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک والطائر فنزة » بخش ۴
کز کوه گاه زخم گرانتر کنی رکاب
وز باد وقت حمله سبکتر کنی عنان
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک والطائر فنزة » بخش ۴
شیطان سنان آب دارت را
ناداده شهاب کوب شیطانی
باران کمان کامگارت را
نادوخته روزگار بارانی
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک والطائر فنزة » بخش ۵
نه مرا برتکاب تو پایاب
نه مرا برگشاد تو جوشن
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک والطائر فنزة » بخش ۷
گر باد انتقام تو بربحر بگذرد
از آب هر بخار که خیزد شود غبار