در جزیرهای بوزنگان بسیار بودند، و کارداناه نام ملکی داشتند. با مهابت وافر و سیاست کامل و فرمان نافذ و عدل شامل. چون ایام جوانی که بهار عمر و موسم کامرانی است بگذشت ضعف پیری در اطراف پیدا آمد و اثر خویش در قوت ذات و نور بصر شایع گردانید.
و عادت زمانه خود همین است که طراوت جوانبی بذبول پیری بدل کند و ذل درویشی را بر عز توانگری استیلا دهد.
خویشتن را در لباس عروسان به جهانیان مینماید و زینت و زیور مموه بر دل و جان هر یک عرض میدهد. آرایش ظاهر را مدد غرور بی خردان گردانیده است و نمایش بی اصل را مایه شره و فریب حریصان کرده، تا همگان در دام آفت او میافتند و اسیر مراد و هوای او میشوند، از خبث باطن و مکر خلقتش غافل و از دنائت طبع و سستی عهدش بی خبر
هست چون مار گَرزه دولت دهر
نرم و رنگین و اندرون پرزهر
در غرورش، توانگر و درویش
شاد همچون خیال گنج اندیش
و خردمند بدین معانی التفات ننماید، و دل در طلب جاه فانی نبندد، و روی به کسب خیر باقی آرد، زیرا که جاه و عمر دنیا ناپایدار است، و اگر از مال چیزی بدست آید هم بر لب گور بباید گذاشت تا سگان دندان تیز کرده در وی افتند که «میراث حلال است. »
چیست دنیا و خلق و استظهار؟
خاکدانی پر از سگ و مردار
بهر یک خامش این همه فریاد
بهر یک توده خاک این همه باد
هست مهر زمانه پرکینه
سیر دارد میان لوزینه
در جمله ذکر پیری و ضعف کارداناه فاش شد، و حشمت ملک و هیبت او نقصان فاحش پذیرفت. از اقربای وی جوانی تازه در رسید که آثار سعادت در ناصیت وی ظاهر بود، و مخایل اقبال و دولت در حرکات و سکنات وی پیدا، و استحقاق وی به رتبت پادشاهی و منزلت جهان داری معلوم، و استقلال وی تقدیم ابواب سیاست و تمهید اسباب ایالت را مقرر.
و به دقایق حیلت گرد استمالت لشکر برآمد و نواخت و تالف و مراعات رعیت پیشه کرد، تا دوستی او در ضمایر قرار گرفت، و دلهای همه بر طاعت و متابعت او بیارامید، پیر فرتوت را از میان کار بیرون آوردند و زمام ملک بدو سپرد. بیچاره را به اضطرار جلا اختیار کرد و به طرفی از ساحل دریا کشید، که آنچا بیشه ای انبوه بود و میوه بسیار. و درختی انجیر بر آب مشرف بگزید، و به قوتی که از ثمرات آن حاصل میآمد قانع گشت، و توشه راه عقبی به توبت و انابت میساخت، و بضاعت آخرت به طاعت و عبادت مهیا میکرد.
بار مایه گزین که برگذرد
این همه بارنامه روی چند
و در زیر آن درخت باخه ای نشستی و به سایه آن استراحت طلبیدی. روزی بوزنه انجیر میچید، ناگاه یکی در آب افتاد آواز آن به گوش او رسید، لذتی یافت و طربی و نشاطی در وی پیدا آمد. و هر ساعت بدان هوس دیگری بینداختی و به آواز تلذذی نمودی. سنگ پشت آن میخورد و صورت میکرد که برای او میاندازد. و این دل جویی و شفقت در حق او واجب میدارد. اندیشید که بی سوابق معرفت این مکرمت میفرماید، اگر وسیلت مودت بدان پیوندد پوشیده نماند که چه نوع اعزاز و اکرام میفرماید، و چنین ذخیرتی نفیس و موهبتی خطیر از صحبت او بدست آید. بوزنه را آواز داد و صحبت خود بر او عرضه کرد. جوانی نیکو شنید و اهتزاز تمام دید و هریک ازیشان به یک دیگر میلی به کمال افتاد؛ و مثلا چون یک جان میبودند در دو تن و یک دل در دو سینه.
مثل المصافاة بین الماء و الراح.
هم وحشت غربت از ضمیر بوزنه کم شد و هم باخه به محبت او مستظهر گشت.
و هر روز میان ایشان زیادت رونق و طراوت میگرفت و دوستی موکد میگشت. و مدتی برین گذشت.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در جزیرهای به نام بوزنگان، ملکی به نام کارداناه بود که با سیاست و عدل فرمانروایی میکرد. اما با گذشت زمان و پیری، قدرت و هیبت او کاهش یافت. جوانی از خاندانش پا به میدان گذاشت که نشانههای سعادت و صلاح در او نمایان بود و به تدریج محبوبیت و قدرت را به دست آورد. کارداناه از قدرت کنارهگیری کرد و به کنار دریا رفت و درختی که میوههایش او را قانع میکرد، انتخاب کرد.
در این میان، جوان و بوزنهای که در این جزیره زندگی میکردند، به یکدیگر نزدیک شدند و دوستی آنها به مرور زمان افزایش یافت. این دوستی و ارتباط باعث شد که وحشت غربت و تنهایی از دل بوزنه کاهش یابد و زندگی جدیدی را تجربه کند. آنها در کنار یکدیگر روزهای خوش و شادابی را گذراندند و همواره به یکدیگر نزدیکتر شدند.
هوش مصنوعی: در جزیرهای، بوزنگان زیادی زندگی میکردند و شخصی به نام کارداناه در آنجا حکمرانی میکرد. او به خاطر ویژگیهای برجستهاش مانند قدرت و سیاستمداری، و همچنین اجرای عدالت به خوبی شناخته شده بود. اما وقتی که دوران جوانی او به پایان رسید و پیری شروع به تاثیرگذاری کرد، آثار ضعف پیری در او ظاهر شد و بر انرژی و بیناییاش تأثیر گذاشت.
هوش مصنوعی: این روزگار عموماً چنین است که شادابی و تازگی جوانی به پژمردگی پیری تبدیل میشود و به عکس، زندگی فقیرانه بر زندگی مرفه غالب میشود.
هوش مصنوعی: خود را همچون عروسان به نمایش میگذارد و زیبایی و زینتهای فریبندهای را به دل و جان هر فرد هدیه میدهد. آرایش ظاهری به ابزار غرور برخی نادانها تبدیل شده و نمایشهای بیاساس، سبب فریب افرادی که طمعکار هستند، گشته و در نتیجه همه در دام زیانهای او گرفتار میشوند و از نیتهای بد و فریبندگی او بیخبر میمانند. همچنین از رذالت و ضعفهایی که در وجودش نهفته است، بیاطلاع هستند.
هوش مصنوعی: دولت و روزگار مانند ماری است که ظاهری زیبا و جذاب دارد، اما در درون، سمی و خطرناک است.
هوش مصنوعی: او در غرور و افتخارش، هم مانند انسانهای ثروتمند خوشحال است و هم مانند افراد فقیر، به خوشی و خوشبختی میاندیشد، درست مانند خیال داشتن یک گنج باارزش.
هوش مصنوعی: انسان عاقل نباید به این مسائل توجه کند و دلش را به دنبال مقامهای زودگذر نبندد. او باید به دنبال کسب خوبیهای پایدار باشد، زیرا مقام و عمر در دنیای فانی ماندگار نیستند. حتی اگر چیزی از مال بدست آید، در نهایت باید آن را در کنار قبر گذاشت تا سگان که در انتظار میراث حلال هستند، به آن بپردازند.
هوش مصنوعی: دنیا و آدمها چه معنایی دارند؟ فقط یک مکان است که پر از بیارزشها و چیزهای زشت است.
هوش مصنوعی: به خاطر یک نفر این همه شلوغی و سر و صداست، برای یک تکه خاک این همه وزش باد وجود دارد.
هوش مصنوعی: عشق و محبت در دنیای امروز به تلخی و کینه آغشته شده و این کینه مانند یک سیر و سلوک، در میان افراد دست به دست میشود.
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده که پیری و ناتوانی کاردان به وضوح مشخص شده است و در نتیجه، اعتبار و جلال او به شدت کاهش یافته است. در این شرایط، یک جوان از نزدیکان او وارد صحنه میشود که نشانهای موفقیت و خوشبختی در وجودش نمایان است. حرکات و رفتار این جوان حاکی از شایستگی او برای مقام پادشاهی و در مدیریت جهان است. توانایی او در سیاست و تدبیر امور حکومتی هم به خوبی به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: با گذشت زمان، لشکر به دور او جمع شدند و او را حمایت کردند و به رعایت حال مردم توجه کرد، به طوری که حب و دوستیاش در دلها نشسته و همه به اطاعت و پیروی از او رضا دادند. پیرمرد ضعیف را از کارها کنار گذاشتند و حکومت را به او سپردند. او که در ابتدا مضطر و ناراحت بود، به سمت ساحل دریا رفت، جایی که درختان انبوه و میوههای فراوانی وجود داشت. درخت انجیری را انتخاب کرد که مشرف به آب بود و از میوههای آن قانع شد. او با محصولاتی که به دست میآورد، توشهای برای سفر آخرت تأمین کرد و برای عبادت و اطاعت آماده میشد.
هوش مصنوعی: بار سنگینی را انتخاب کن که بتوانی از پس آن برآیی، زیرا در زندگی تنها چند نامه و یادداشت در خاطرت خواهد ماند.
هوش مصنوعی: زیر درختی خنک نشسته و در سایه آن استراحت میکرد. روزی بوزنهای انجیر میچید و ناگهان یکی از انجیرها به درون آب افتاد. صدای آن انجیر نظرش را جلب کرد و او از شنیدن صدا لذتی برد و نشاطی در وجودش پیدا شد. هر لحظه به یاد آن انجیر و لذت شنیدنش میافتاد. سنگپشتی که در آن حوالی بود، به طوری رفتار میکرد که انگار آن انجیر را برای بوزنه میاندازد و این محبت و توجه او را تحت تأثیر قرار داد. بوزنه به این فکر کرد که این نیکی بدون پیشینهای از دوستی انجام میشود. اگر بتواند دوستی و محبت برقرار کند، مطمئناً از این روابط چه فرصتهای خوبی به دست خواهد آورد و چقدر از صحبت با او بهرهمند خواهد شد. سپس بوزنه صدای سنگپشت را شنید و گفتوگویی با او آغاز کرد. جوانی جذاب شنید و ارتباط عمیقی میانشان به وجود آمد، به طوری که انگار همچون یک جان در دو بدن و یک دل در دو سینه بودند.
هوش مصنوعی: مانند نزدیکی و ارتباط میان آب و شراب.
هوش مصنوعی: هم احساس ترس از تنهایی در دل بوزنه کاهش یافت و هم باخه به محبت او پناه برد.
هوش مصنوعی: هر روز بین آنها برکت و شادابی بیشتری به وجود میآمد و دوستیشان محکمتر میشد. و مدتی به همین صورت گذشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.