آوردهاند که شیری را گر بر آمد و قوت او چنان ساقط شد که از حرکت فروماند و شکار متعذر شد. روباهی بود در خدمت او و قراضهٔ طعمهٔ او چیدی. روزی او را گفت: مَلِک این علّت را علاج نخواهد فرمود؟ شیر گفت: مرا نیز خار خار این میدارد، و اگر دارو میسر شود تأخیری نرود. و چنین میگویند که جز به گوش و دل خر علاج نپذیرد، و طلب آن میسر نیست. گفت: اگر ملک مثال دهد توقفی نرود و به یُمن اقبال او اینقدر فرونمانَد، و چون اشتر صالح خری از سنگ بیرون آورده شود. و موی ملک بریخته است و فر و جمال و شکوه و بهای او اندکمایه نقصان گرفته و بدان سبب از بیشه بیرون نمیتوان رفت که حشمت ملک و مهابت پادشاهی را زیان دارد. و در این نزدیکی چشمهای است و گازری هر روز به جامهشستن آنجا آید، و خری که رختکش اوست همه روز در آن مرغزار و بیارم و ملک نذر کند که دل و گوش او بخورد و باقی صدقه کند. شیر شرط نذر بهجای آورد.
روباه نزدیک خر رفت و با او مفاوضت گشاده گردانید. آنکه گفت: موجب چیست که ترا لاغر و نزار و رنجور میبینم؟ این گازر بر تواتر مرا کار میفرماید، و در تیمارداشت اغباب نماید، و البته غم علف نخورد، و اندک و بسیار آسایش صواب نبیند. روباه گفت: مخلص و مهرب نزدیک و مهیا، به چه ضرورت این محنت اختیار کردهای؟ گفت:من شهرتی دارم و هرکجا روم از این رنج خلاص نیابم؛ و نیز تنها بدین بلا مخصوص نیستم، که امثال من همه در این عنااند. روباه گفت: اگر فرمان بری ترا به مرغزاری برم که زمین او چون کلبهٔ گوهرفروش به الوان جواهر مزیّن است و هوای او چون طبل عطار به نسیم مشک و عنبر معطر.
نه امتحان پسوده چوناو موضعی بهدست
نه آرزو سپرده چوناو بقعتی بهپای
و پیش ازین خری را دلالت کردهام و امروز در عرصهٔ فراغ و نهمت میخرامد و در ریاض امن و مسرت میگرازد. چون خر این فصل بشنود خامطمعی او را برانگیخت تا نان روباه پخته شد و از آتش گرسنگی فرج یافت. گفت: از اشارت تو گذر نیست، چه میدانم که برای دوستی و شفقت این دلنمودگی و مکرمت میکنی.
روباه پیش ایستاد و او را بهنزدیک شیر آورد. شیر قصد وی کرد و زخمی انداخت، مؤثر نیامد و خر بگریخت،روباه از ضعف شیر لختی تعجب نمود، آنگاه گفت: بی از آنکه در آن فایدهای و بدان حاجتی باشد تعذیب حیوان از سداد رای و ثبات عزم دور افتد، و اگر ضبط ممکن نگشت کدام بدبختی ازین فراتر که مخدوم من خری لاغر را نتوانست شکست؟ این سخن بر شیر گران آمد، اندیشید که: اگر گویم اهمال ورزیدم به رکت رای و تردد و تحیّر منسوب گردم، و اگر به قصور قوّت اعتراف نمایم سمت عجز التزام باید نمود. آخر فرمود که: هرچه پادشاهان کنند رعایا را بر آن وقوف و استکشاف شرط نیست و خاطر هرکس بدان نرسد که رای ایشان بیند. ازین سؤال درگذر، و حیلتی ساز که خر باز آید و خلوص اعتقاد و فرط تو بدان روشنتر شود و از امثال خویش به مزید عنایت و تربیت ممیز گردی.
روباه رفت، خر عتابی کرد که: مرا کجا برده بودی؟ روباه گفت: سود ندارد. هنوز مدت رنج و ابتلای تو سپری نشده است و با تقدیر آسمانی مقاومت و پیشدستی ممکن نگردد. والّا جای آن بود که دل از خود نمیبایستی برد و بر فور بازگشت، که اگر شیر به تو دست دراز کرد از صدق شهوت و فرط شبق بود، و آرزوی صحبت و مواصلت به تو او را بر آن تعجیل داشت. اگر توقفی رفتی انواع تلطّف و تملّق مشاهده افتادی، و من در آن هدایت و دلالت، سرخروی گشتمی. بر این مزاج دمدمهای میداد تا خر را بفریفت و بازآورد که خر هرگز شیر ندیده بود، پنداشت که او هم خر است.
شیر او را تالفی و استیناسی گرفت پس ناگاه بر او جَست و فروشکست. آنگه روباه را گفت: من غسلی بکنم پس گوش و دل او بخورم، که علاج این علت بر این نسق و ترتیب فرمودهاند. چون او غایب شد روباه گوش و دل هر دو بخورد. شیر چون بازآمد گفت: گوش و دل کو؟ جواب داد که: بقا باد ملک را اگر او گوش و دل داشتی، که یکی مرکز عقل و دیگر محل سمع است، پس از آنکه صولت مَلِک دیده بود دروغ من نشنودی و به خدیعت فریفته نشدی و بهپای خود بهسر گور نیامدی!
و این مثل بدان آوردم تا بدانی که من بی گوش و دل نیستم، و تو از دقایق مکر و خدیعت هیچ باقی نگذاشتی و من به رای و خرد خویش دریافتم و بسیار کوشیدم تا راه تاریکشده روشن شد و کارِ دشوارگشته آسان گشت، هنوز توقع مراجعت میباشد؟ محالاندیشی شرط نیست.
گر ماه شوی بهآسمان کم نگرم
ور بخت شوی رخت به کویت نبَرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در داستانی، شیری به علت ضعف و ناتوانی از شکار، در وضعیت بدی قرار میگیرد و روباهی در کنار اوست که به او مشاوره میدهد. روباه میگوید که تنها در صورت دریافت کمک از پادشاه، شیر میتواند از این وضعیت خارج شود. شیر که میداند که حالش بهبود نمییابد، تصمیم به نذر میگیرد.
روباه سپس به نزدیک خر میرود و به او میگوید که به خاطر کمبود غذا در وضعیت بدی قرار دارد و وعده میدهد که او را به جایی بهتر میبرد. وقتی خر به امید نجات به سمت شیر میرود، شیر به او حمله میکند، اما به دلیل ضعفش موفق نمیشود.
روباه متوجه ضعف شیر میشود و میفهمد که آزار دیگران از روی تدبیر و عقل نیست. پس از آن، شیر گمان میکند که با خوردن گوش و دل روباه، میتواند قوت بگیرد. در نهایت، روباه گوش و دل شیر را میخورد و شیر با شکست مواجه میشود. این داستان به ما میآموزد که عقل و تدبیر کافی است تا از مشکلات گذر کنیم و نباید به فریبکاریها اعتماد کرد.
هوش مصنوعی: روزی شیری به دلیل ضعف و ناتوانی نتوانست حرکت کند و شکار کند. در این شرایط، روباهی که در خدمت او بود، مقداری از طعمهاش را برایش فراهم کرد. روباه از شیر پرسید که آیا او درمانی برای این وضعیت ندارد. شیر پاسخ داد که این مشکل نیز او را آزار میدهد و اگر درمانی پیدا شود، به تعویق نمیافتد. او همچنین گفت که فقط گوش و دل خر میتواند دردی را درمان کند و یافتن آن دشوار است. روباه پیشنهاد داد که اگر شاه خود اقدامی کند، وضعیت بهبود مییابد و شیر به او اطمینان داد که وضعیت همچنان باقی نخواهد ماند. او از زیبایی و شکوه خود اندکی کاسته شده بود و به همین خاطر نمیتوانست از جنگل خارج شود، زیرا ممکن بود به تصویر پادشاهی او آسیب بزند. در نزدیکی او چشمهای وجود داشت و گازری هر روز به آنجا میآمد تا لباس خود را بشوید. شیر نذر کرد که اگر گازر نیز از او درخواست کند، او دل و گوش خود را تقدیم کند و باقی چیزها را صدقه بدهد. شیر به این نذر عمل کرد.
هوش مصنوعی: روباه به نزد خر رفت و با او گفتگو کرد. او گفت: چرا چنین لاغر و ضعیف و نزار به نظر میرسی؟ این باران بر تو طاقتفرساست و تو را رنج میدهد، به طوری که برای خوردن علف هم راحت نیستی و هیچ آسایشی ندارید. خر پاسخ داد: من دلیلی دارم که این وضعیت را تحمل میکنم؛ در هر جایی که بروم، از این رنج رهایی نمییابم و فقط من نیستم که به این بلا دچارم، بلکه امثال من نیز گرفتار چنین حالتی هستند. روباه گفت: اگر به من گوش بدهی، تو را به دشت سرسبزی میبرم که زمین آن مانند کلبهٔ یک جواهر فروش با انواع جواهرات زینت شده و هوای آن مانند عطر فروشی با رایحهٔ مشک و عنبر معطر است.
هوش مصنوعی: هیچ آزمونی مانند او ارزشمند نیست، چرا که او فضایی را در اختیار ندارد. هیچ آرزویی شبیه او نیست، چون او مکانی را به خود نگرفته است.
هوش مصنوعی: چندین بار پیشتر دربارهٔ خر صحبت کردهام، و حالا در فصلی از آرامش و راحتی قدم میزند و به سوی مکانهای امن و شاداب میرود. وقتی خر این فصل را میبیند، طمع او بیدار میشود و به فکر نان میافتد و از گرسنگی رهایی پیدا میکند. او میگوید: من نمیتوانم از اشارهٔ تو بگذرم، زیرا نمیدانم آیا این محبت و مهربانی تو برای دوستی واقعی است یا تنها یک رفتار زننده است.
هوش مصنوعی: روباه به جلو رفت و خر را به نزد شیر آورد. شیر به او حمله کرد و زخمی بر او انداخت، اما این حمله اثر نداشت و خر فرار کرد. روباه از ضعف شیر متعجب شد و گفت: "قبل از آنکه در این کار فایدهای باشد، عذاب یک حیوان نشاندهنده ضعف اراده و عدم ثبات تصمیم است. اگر نتوانی خر لاغر را شکست دهی، چه مصیبتی بدتر از این میتواند باشد؟" این حرف به شیر سخت آمد و فکر کرد: "اگر بگویم که کوتاهی کردم، باید به تردید در تصمیمگیری و ضعف خود اعتراف کنم و اگر هم اعتراف به ناتوانی کنم، باید پذیرفته شود که عاجز هستم." در نهایت گفت: "هر چه پادشاهان انجام دهند، نیازی نیست رعایا از آن آگاه شوند و باید دانست که افکار آنها فراتر از درک دیگران است. این سوال را رها کن و چارهای بیندیش که خر دوباره برگردد و این امر به واضحتر شدن نیت و عشق تو کمک کند و تو را از دیگران متمایز کند."
هوش مصنوعی: روباه از خر پرسید که چرا نگران است و خر به او اعتراض کرد که چرا به چنین جایی بردهاش. روباه در پاسخ گفت که نگران نباش، چون هنوز زمان رنج و درد تو به پایان نرسیده و نمیتوانی به راحتی بر تقدیر آسمانی غلبه کنی. او ادامه داد که اگر وضعیت دیگری بود، بهتر بود که هرگز دل به این چیزها نبندی و فوری برگردی، چراکه اگر شیر به تو نزدیک میشد، این تنها برآمده از تمایل و اشتیاق او بود و او بیش از همه میخواست که با تو نزدیک شود. اگر تو در این لحظه بایستی، لذتها و نوازشهای زیادی را از طرف او تجربه میکردی و من هم به خاطر هدایت و راهنمایی در چنین موقعیتی خوشحال میشدم. در این حالت، حالت نرمی به خود میگرفت تا خر را فریب دهد و برگرداند، زیرا خر هرگز شیر را ندیده بود و تصور میکرد که او هم مانند خودش است.
هوش مصنوعی: شیر متوجه شد که روباه او را فریب داده و به یکباره به سمت او حملهور شد و او را شکست داد. سپس شیر به روباه گفت که میخواهد به خود غسل کند و گوش و دل او را بخورد، چرا که درمان این مشکل به این روش و ترتیب بوده است. وقتی شیر غایب شد، روباه هر دو عضو را خورد. زمانی که شیر بازگشت، از او پرسید که گوش و دل کجاست؟ روباه جواب داد: "پادشاهی برای تو پاینده باد! اگر او گوش و دل داشت که یکی مرکز عقل و دیگری محل شنیدان است، پس وقتی سلطنت تو را دید، دروغ مرا نمیشنید و به فریب من گرفتار نمیشد و خود به گور نمیآمد!"
هوش مصنوعی: این مثال را آوردم تا بفهمی که من بیاحساس و بیفکر نیستم و تو تمام ترفندها و فریبهای خود را به کار گرفتی. من با تدبیر و عقل خود این موضوع را درک کردم و تلاش زیادی کردم تا راه تاریکی که پیش رو داشتم، روشن شود و کار سختی که داشتم، راحتتر گردد. هنوز انتظار داری که برگردم؟ فکر غیرواقعی نیست.
هوش مصنوعی: اگر تو به اندازه ماه در آسمان زیبا شوی، من کمتر به تو توجه خواهم کرد، و اگر بختت به من روی آورد، من تو را از خود دور نخواهم کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.