سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۴۴ - سعد ملک
سعد ملک ای وزیر دریا دل
کف راد تو ابر پر ژاله
روید از ژاله کف رادت
پر رخ سائلان تو لاله
بهر گاوی خجندی رواق
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۴۵ - شمس دین
ای شمس دین بنام و بنواز تو ابر به
جامه ات کفن نکوتر و جانت به قبر به
از صوت و صورت تو هزاران هزار بار
غرنده ابر بهتر و درنده ببر به
هرچند مؤمنی چو نداری سخاوتی
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۴۶ - پرکارتر از سوزنی امروز کجاست
از امت مسیح نبی راهب از تو به
وز امت کلیم نبی از تو جبر به
گردن سطبر کردی از سیم این و آن
با سیلی و مصادره گردن ستبر به
گوئی که صبر کن صلت من بتو رسد
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۴۷ - در سبلت و ریش خویش بنگر
هان ای کل تا زدم مزن لاف
ای تو بره ریش . . . غراره
در سبلت و ریش خویش بنگر
هست از در عبرت و نظاره
جولاهه کار مانده گوئی
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۴۸ - ولوله در ولوله در ولوله
مار بسی گرد حنائی خبه
راه بسی داد گزر در دبه
سوخت در . . . ون حنائی بدان
کز ره . . . ون خورد بسی ناربه
ولوله در ولوله در ولوله
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۴۹ - کرمک پیله
اشرف ابریشمی چو کرمک پیله
عمر بتزویر میگذارد و حیله
از پی دانگی چهار و سه زند از سر
بر تن پنگان ز کعبتین هلیله
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۵۰ - همه آلت درودگری
شاد باش ای مؤید سکنه
ای جوانمرد مهتر هنری
نشود از تو صنعتی پیدا
تا که بر مغز کرمه ای نخوری
تا جوازه بدو تنه بکشند
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۵۱ - سوزنی گفت مدح تو ز خری
ای نجیب مؤید سکنه
میخ کوب کفایت پدری
تا تو نبوی پدر شود بیکار
گر بروی بلا و درد سری
هیچ گوئی براستی تو بدانک
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۵۲ - المومن نئی
شمس نامی و نور می ندهی
ابری ای ایر خواره زن ابری
مؤمنم گوئی و نئی مؤمن
گبری ای ایر خواره زن گبری
صبر تو تلخ و بر گوار و غلیظ
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۵۳ - تار و نزنگ
به می خواران فتادم از قضا دوش
نبود اندر میان تار و ترنگی
بناگه تا ترنگان از درآمد
یکی کنگی فرو ژولیده دنگی
ربابی در برش چون کشتی نوح
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۵۴ - پسر سلمانی
رومه سوزک مژه میکنی از نادانی
ای بهر کندن و هر سوختنی ارزانی
جان کن ای کور جگر سوز و سخن نیکو گوی
مژه وارونه چه کردند ترا میدانی
مژه بر هم نزنی شب ز غم هجران را
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۵۵ - ای نظامی
ای نظامی کلکی بی سر و بی سامانی
بنعوشاک و جهود و مغ و ترسامانی
خر سامانی با تو بنسب کوس نزد
بچه معنی لقب خویش کنی سامانی
پدر تو برهای یافت به ترکی بفروخت
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۵۶ - کل و سامان
نظامیا کل و سامان به بلخ هست دودیه
تو آن کلی و ترا بلخ بار سامانی
به مردمی که اگر از کلی خجسته کلی
وگر ز سامانی سخت نابسامانی
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۵۷ - نه مستی و پستی
خائی گنده ترسا پرستی
در اسلام را بر خود ببستی
چه دست آویز داری اندر اسلام
زناری در میان آویز دستی
بمستی بر سر حمدان نشستی
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۵۸ - حنائی شاعر
حنائیا خبه شد خلق شاعریت مگر
که یک قصیده بگفتی و دم فرو خوردی
بهژده نوزده ممدوح بر همان خواندی
خجل خجل بدر بیستم همی گردی
قصیده تو بتو گفت من که مامه شدم
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۵۹ - قوامی
قوامی همچنین بد ساز ماندی
اسیر خرزه یک تاز ماندی
در این یکماهه چندان ایر خوردی
که از دیگر غذاها باز ماندی
در حجره به روی دوستان بر
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۶۰ - امامزاده صابونی
فرزند من نبیره میمونی
ابلیس دیگر است نملعونی
اصرار کرده بر پدر آزاری
همچون امامزاده صابونی
آن را نصیبه از پدر آزردن
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۶۱ - داماد خر خواجه
ای سوز نیک چون پسر خواجه کلاخی
با زرق و لباسات و فسون و در ودوزی
سال تو بپنجاه و یک آمد که یکی روز
مرایر ترا تنگ نیامد در روزی
داماد خر خواجه بدی پیش بسی سال
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۶۲ - چون دزدان
کیست آن گرد شکم مردک رو به مانست
دره در روی کشیده بشکم در دره نی
بی خبر باشد و بی آگهی از صلح و ز جنگ
هیچ جنگی بجهان بی وی و صلحی سره نی
همچو دزدان بکتف بسته و یکسر دارد
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » بخش دوم قطعات » شمارهٔ ۱ - فریاد من
فریاد من همیشه از این ایر کافر است
ایر است و با عذاب است و سنگر است
وصفش ترا بگویم اگر خورده نیستی
ور خورده ای صفات وی از منت باور است