ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٨۴
هر چه داری بخور و بذل کن و باک مدار
که ترا طعنه زند کس که فلان متلافست
نبود هر چه کنند اهل کرم بی توجیه
چه توان کرد که آن نزد بخیل اسرافست
حاسدم مسرف اگر گفت چه غم کابن یمین
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٨۵
هر کس که حال دینی و عقبی شناخت او
زین بس ملول حال بدان سخت مایل است
چیزیکه هست مرتبه اولش هلاک
ترسان بود ز آخر او کو نه غافل است
و آنچیز کآخرش بجز از مرگ هیچ نیست
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٨۶
هیچ دانی کز چه باشد عزت آزادگان
از سر خوان لئیمان دست کوته کردنست
هر که را این قحبه دنیا زبون خویش کرد
گر بصورت مرد باشد لیک در معنی زنست
بر سر کوی قناعت گوشه ئی باید گرفت
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٨٧
هر کو درین زمانه طلبکار منصبی است
هیچ از نصاب عقل مر او را نصیب نیست
گیتی بجز فریب ندارد طریقه ئی
از وی خلاف وعده نمودن غریب نیست
سرور کند بلطف وز پا افکند بعنف
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٨٨
هنرمند باشد بسان گهر
که هر کس مر او را خریدار نیست
ز بیحاصلی گر نخواهد بطبع
هنرمند را بیهنر عار نیست
ز بیمایگی دان اگر عاقلی
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٨٩
هر که موجود حقیقی را شناخت
ذات ایزد را بلا اشباه گفت
ره به یزدان هیچ میدانی که برد
آنکه لا موجود الا الله گفت
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٩٠
یکیست فاضل و دانا اصیل و پاک نسب
ولیک هیچ کسش در جهان ندارد دوست
یکیست ناکس و بد اصل و بد رگ و مردود
بهر کجا که رود صدهزارش نیکو گوست
سئوال کردم ازین سر ز پیر دانائی
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٩١
یک دو نوبت در جناب خسرو جمشید فر
آنکه یابد ملک ازو همچون تن از جان تربیت
وانکه بهر بخشش او سیم و زر را میرسد
در صمیم کان ز لطف مهر تابان تربیت
وانکه زیر سایه مهرش عجب ناید مرا
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٩٢
با خرد گفتم که داری در جهان جایی چنان
کاندر او دلخستهای یک دم برآساید ز رنج
گفت بگذر ز آن و این سادهدلیها ترک گیر
زان که نتوان یافتن بیخار گل، بیمار گنج
هست راحت در جهان مانند عنقا در زمان
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٩٣
غرمائی که داشتم زین پیش
که از ایشان بمن رسیدی رنج
همچو قارون فرو شدند بخاک
جمله و باز ماند ز ایشان گنج
هر یکی را بغیر مظلمه نیست
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٩۴
هر که دارد کفاف عیش چنان
که نباشد بدیگری محتاج
کلبه ئی نیز باشدش که ازان
نکند هر دمش کسی اخراج
در جهان پادشاه وقت خود است
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٩۵
هر که را دسترس بنقره و زر
باشد و بهره بر ندارد هیچ
وانکه بر آب زندگانی خویش
تخم خیرات می نکارد هیچ
ابر او بر زمین تشنه دلان
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٩۶
منت ایزد را که هستم با قناعت همنشین
نیستم با کس رجوعی گر سقیمم گر صحیح
نگذرم بر صدر مخلوق ار کریمست ار لئیم
ننگرم بر روی معشوق ار قبیح است ار صبیح
با یساری کاملست ابن یمین از در نظم
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٩٧
ای که اندر شرب می ما را ملامت میکنی
شرب می از رشد باشد زان کزو گیرد سماح
می نگه دارد نفوس خلق را از عیب بخل
وان کزو آید سخاوت باشد از اهل فلاح
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٩٨
یکی گفت صبح مشیبت دمید
تو در خواب غفلت زهی بی فلاح
بدو گفتم آخر ندانسته ئی
که خوشتر بود خواب وقت صباح
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٩٩
هر که او بر چار مطلوب از مطالب قادرست
دستگاهش در شرف باشد به هر جایی فسیح
اولا عقلی صحیح و ثانیا اصلی صریح
ثالثا یاری نصیح و رابعا نطقی فصیح
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٠٠
گرت از شهد و شکر ذوقی هست
چیست بی چاشنی معنی هیچ
کاغذ خام شکر پیچ بود
کاغذ پخته بود معنی پیچ
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٠١
ایدوستان بکام دلم نیست روزگار
آری زمانه دشمن اهل هنر بود
رسمیست در زمانه که هر کم بضاعتی
رتبت بسیش ز اهل هنر بیشتر بود
دریا صفت که منصب خاشاک اندرو
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٠٢
الهی مرا چون سرای سپنج
سرانجام باید بغیری سپرد
ازین منزلم اندک اندک مبر
که خوش مرد آنکو بیکبار مرد
نخواهم حیاتی که مر شخص را
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٠٣
ایدل اگر روزی دو سه دنیا نباشد بر مراد
خوش باش کاحوال جهان زانسانکه آید بگذرد
کار جهان برقی بود بر تیرگی رخشان شده
خوش در نظر آید مرا چون رخ نماید بگذرد
بگذار گیتی را و زو بگذر چو دانی این قدر
[...]