گنجور

 
ابن یمین

هر چه داری بخور و بذل کن و باک مدار

که ترا طعنه زند کس که فلان متلافست

نبود هر چه کنند اهل کرم بی توجیه

چه توان کرد که آن نزد بخیل اسرافست

حاسدم مسرف اگر گفت چه غم کابن یمین

نشمرد جود ز اسراف گرش انصافست

 
 
 
میرزاده عشقی

دخت شاهی که زبم مملکتش تا قافست

شده ویرانه نشین ای فلک این انصافست؟

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه