گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٢۴

 

ز آنها که خبث باطن ایشانت ظاهرست

ابن یمین مرنج که بدشان سرشت و خوست

گر طعنه ئی زنند بر اشعار عذب تو

اینفرقه عوام که بعضی نه خاص اوست

درهم مشو که بیهنر از غایت حسد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٢۵

 

زدم از کتم عدم خیمه بصحرای وجود

وز جمادی به نباتی سفری کردم و رفت

بعد ازینم کشش طبع بحیوانی بود

چون رسیدم بوی از وی گذری کردم و رفت

با ملایک پس از آن صومعه قدسی را

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٢۶

 

زهد و عفت کز صفات عاشقان صادقست

با فقیری خوش بود با شهریاری خوشتر ست

خوبتر بر چهره قدرت نماید خال زهد

کسوت عفت بقد کامکاری خوشترست

بوی دانش در مشام جان اهل معرفت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٢٧

 

سر اکابر عالم علاء دولت و دین

توئیکه رأی تو بر آفتاب طعنه زن است

ز عکس مشعله رأی عالم آرایت

هزار تاب درین شمع نیلگون لگن است

حکایتیست مرا بر تو عرضه خواهم داشت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٢٨

 

سود دنیا و دین اگر خواهی

مایه هر دوشان نکو کاریست

راحت بندگان حق جستن

عین تقوی و زهد و دینداریست

گر در خلد را کلیدی هست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٢٩

 

شاعرانی که پیش ازین بودند

گر ز منشان بجاه برتری است

این نه تنها ز شعر دان که مرا

با یکایک درین برابری است

اینزمان نیز شاعران هستند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٣٠

 

شنیدم صفات تو عاشق شدم

ندیده بدیده رخ فرخت

بیاد تو برخاست صبر از دلم

چها خیزد آیا چو بیند رخت

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٣١

 

شهریارا کامکارا یک سخن ز ابن یمین

بشنو و پاسخ بگو ای جان فدای پاسخت

قبله جان از جهان ز آن کرد درگاه ترا

تا همی بیند بفال سعد روی فرخت

نیکخواه تست و خواهد بود چون داری روا

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٣٢

 

شکر ایزد اگر نماند زرم

بحر طبعم هنوز پر گهرست

نزد جوهر شناس بینا دل

عقد در چون بود چه جای زرست

ماه را در منازل علوی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٣٣

 

صاحبا همت تو یکچندی

بمواعید شادمانم داشت

و آرزوی محال چون سایه

بر پی مهر تو دوانم داشت

وعده را چون ندیدم انجازی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٣۴

 

صاحبا بنده را بخدمت تو

سخنی هست عرضه خواهم داشت

مهر مهر تو بر نگین دلش

چند سال است تا زمانه نگاشت

هرگز از شیوه هوا داری

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٣۵

 

صاحبا گر چه از ضعیفی تن

می نیارم ببندگیت شتافت

لیک طبع چو آب و آتش من

میتواند بفکر موی شکافت

رشته در بازوی هنرمندان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٣۶

 

صاحب اعظم کریم الدین سر گردنکشان

ایکه در مردی و رادی چون تو سر داری نخاست

رأی پیرت گر چه باشد یاور اندر کارها

لیک چون بخت جوانت در جهان یاری نخاست

فتنه را در خواب مستی سر فروشد تا بدید

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٣٧

 

صحت و امن هست و وجه معاش

گر نباشی شکور کفرانست

شکر انعام منعم ار نکنی

آن نه کفران که عین کفرآنست

هست کفران فزون ز کفر از آن

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٣٨

 

عالیجناب حضرت دستور شه نشان

کز وی بجاه گنبد گردون فروتر است

ایوان او کجاست ندانم که بر ثری

کز آستانش گنبد گردان فروتر است

در نزهت از مکانت آن بزم دلگشای

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٣٩

 

عماد دولت و دین ای وزیر زاده ملک

چه جای زاده که این کار پیشه و فن تست

دلیل صحت نفس و طهارت نسبت

غرارت شرف نفس و خلق احسن تست

عطارد ار چه که باشد به زیرکی مشهور

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۴٠

 

فرزند خواجه در هنر از خواجه کمترست

گر چه بشکل و صورت و هیئت بسان اوست

منگر بدانکه این پدرست آن پسر و لیک

بس مغز کز بدی نرسد در بهای پوست

خاقانی بلند سخن خود مثال این

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۴١

 

فخر آل مصطفی سید لطیف الدین توئی

آنکه پیش رأی پیرت عقل اول کودکیست

با صفا از کوکب دری نعلین تو شد

هر کجا تاجی فروزان بر فراز تار کیست

صیقل رایت بانوار یقین روشن کند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۴٢

 

فاقه را کرده باشد استقبال

هر که ممسک بود بوقت حیات

در جهان میزید چو درویشان

بینوا تا رسد زمان وفات

زو حساب توانگران خواهند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۴٣

 

فرزند و نور دیده من ایکه در سخن

داند خرد که مرتبه مهتری توراست

خورشید در نظم تو در گوش میکشد

چون آفتاب ملک سخن گستری توراست

میدان نظم و نثر مرا بود پیش ازین

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۱۵۲
۱۵۳
۱۵۴
۱۵۵
۱۵۶
۴۰۰