اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۱ - صفت رود
و ز آن جای با بزم و شادی و رود
همی رفت تا نزد ایلاق رود
یکی رود کز سیم گفتی مگر
ببستست گردون زمین را کمر
به دیدار که موج و دریا نشیب
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۲ - نامه گرشاسب به خاقان
چو در کشورش پهلوان سپاه
در و دشت زد خیمه بیراه و راه
نویسنده را گفت هین خامه گیر
به خاقان یکی نامه کن بر حریر
بخوانش به فرمانبری پیش باز
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۳ - قصه خاقان با برادرزاده
برادر بد آن شاه را سروری
خنیده به مردی به هر کشوری
پدرشان ز گیتی چو بربست رخت
شدند این دو جوینده تاج و تخت
زمانی نشدشان دل از جنگ سیر
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۴ - جنگ نریمان با تکینتاش
نریمان بیآمد هم اندر زمان
به نزد سپهدار و خاقان دمان
چنین گفت کامروز هر دو ز دور
نظاره براین جنگ سازید و شور
شما جام گیرید هر دو به بزم
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۵ - رفتن گرشاسب به جنگ فغفور و دیدن شگفتیها
سپهدار چون هفتهای سور کرد
از آن پس شد آهنگ فغفور کرد
همه راه خاقان بپرداخته
به هر جای نزل و علف ساخته
سه منزل بدش با سپه رهنمای
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۶ - پند دادن گرشاسب نریمان را
بدو گفت پیش از شدن هوش دار
نگر تا چه گویم به دل گوش دار
جوان را اگر چه سخن سودمند
ز پیران نکوتر پذیرند پند
تو لشکر نبردی دگر زی نبرد
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۷ - رفتن نریمان به توران و دیدن شگفتیها
چو شد هفتهای شهری آمدش پیش
کهی نزدش از مه بلندیش بیش
همه که دل خاره سنگین ز آب
بسان گیا رسته زو زر ناب
از آن شهریان هر که زآن زر برد
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۸ - نامه گرشاسب به فغفور چین
و زآن سو همان روز کاو رفته بود
سپهبد نبیسنده را گفت زود
یکی نامه آکنده از خشم و کین
بیارای نزدیک فغفور چین
بگو باژ و ساو آنچه باید بساز
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱۹ - جنگ نریمان با پسر فغفور چین
نریمان سپاه از ره آورد بود
همان گاه خواندش سپهدار زود
یل زاولی ده هزار از شمار
گزین کرد وز ایرانیان شش هزار
بدو داد و کارش همه کرد راست
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۰ - آگه شدن فغفور از کشتن پسر
وز آن روی چون گشت خاقان تباه
شد این آگهی نزد فغفور شاه
فکند افسر از سر به سوک پسر
به زیر آمد از تخت بر خاک سر
همی خورد یک هفته بر سوک درد
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۱ - داستان قباد
گوی بد هنرمند نامش قباد
از اهواز گردی فریدون نژاد
همی گشت با چاکران گرد شهر
که گیرد ز دیدار آن شهر بهر
به بازار بتخانه ای نغز دید
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۲ - رفتن نریمان به شهر فغنشور
نریمان از آن پس چو یک مه نشست
هر آنچ آمدش گنج خاقان به دست
به سالار شهر کجا برشمرد
بنه نیز هرچ آن نشایست برد
بدو گفت چون عمم آید فراز
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۳ - خبر یافتن فغفور از کشتن جرماس و قلا
وز آن روی جرماس و جنگی قلا
چو ماندند بی جان به چنگ بلا
ز هر در خبر نزد فغفور شد
دژم گشت و ز آرام دل دور شد
یکی هفته با درد و با سوک بود
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۴ - رزم گرشاسب با سالار فغفور
چو زد روز بر تیره شب دزدوار
سپیده برآمد چو گرد سوار
هوا نیلگون شد چو تیغ نبرد
چو رخسار بد دل زمین گشت زرد
دو لشکر به پرخاش برخاستند
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۵ - جادویی کردن ترکان بر ایرانیان
چنین بود یک هفته پیوسته جنگ
جهان گشت بر چینیان تار و تنگ
بد از خیلشان جادوان بی شمار
گرفته بی اندازه پرنده مار
به افسونگری بر سر تیغ کوه
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۶ - داستان دهقان توانگر
دهی دید در راه در دشت و راغ
بی اندازه پیرامنش کشت و باغ
مه ده پذیره شدش با گروه
بیاراست بزمی به فر و شکوه
ورا میهمان داشت با مهتران
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۷ - آمدن فغفور به جنگ نریمان
سوی لشکرش پهلوان رفت باز
به پیکار فغفور بر کرد ساز
وز آن سو سپه را چو فغفور شاه
فرستاد زی پهلوان کینه خواه
به در بر همیشه هزاران هزار
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۸ - رسیدن گرشاسب به نزد نریمان و گرفتاری فغفور
از آن پس نریمان چو شد چیره دست
پس از رزم در بزم و شادی نشست
ببد تا بیآمد جهان پهلوان
گرفتند شادی ز سر هردوان
سخن چند راندند از آن رزمگاه
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۹ - نامه گرشاسب به نزد فریدون
سپهبد گزید این همه چار ماه
یکی نامه فرمود نزدیک شاه
نویسنده قرطاس بر برگرفت
سر خامه در مشک و عنبر گرفت
بر آمد ز شاخ آن نگونسار سار
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۰ - خبر یافتن فریدون از آمدن نریمان
ازین مژده چون آگهی یافت شاه
بر افروخت از ماه برتر کلاه
هزار اسپ بالای زرینه ساز
فرستاد با لشکر از پیشباز
دو ره پیل سیصد چو دریا به جوش
[...]