گنجور

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۳

 

غمی بد دل شاه هاماوران

ز هرگونه‌ای چاره جست اندران

چو یک هفته بگذشت هشتم پگاه

فرستاده آمد به نزدیک شاه

که گر شاه بیند که مهمان خویش

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۴

 

یکی مرد بیدار جوینده راه

فرستاد نزدیک کاووس شاه

به نزدیک سالار هاماوران

بشد نامداری ز کندآوران

یکی نامه بنوشت با گیر و دار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۵

 

دگر روز لشکر بیاراستند

درفش از دو رویه بپیراستند

به هاماوران بود صد ژنده پیل

یکی لشکری ساخته بر دو میل

از آوای گردان بتوفید کوه

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۶

 

فرستاده شد نزد قیصر ز شاه

سواری که اندر نوردید راه

بفرمود کز نامداران روم

کسی کاو بنازد بران مرز و بوم

جهان دیده باید عنان‌دار کس

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۷

 

بیامد سوی پارس کاووس کی

جهانی به شادی نوافگند پی

بیاراست تخت و بگسترد داد

به شادی و خوردن دل اندر نهاد

فرستاد هر سو یکی پهلوان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۸

 

چنان بد که ابلیس روزی پگاه

یکی انجمن کرد پنهان ز شاه

به دیوان چنین گفت کامروز کار

به رنج و به سختیست با شهریار

یکی دیو باید کنون نغزدست

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۹

 

همی کرد پوزش ز بهر گناه

مر او را همی جست هر سو سپاه

خبر یافت زو رستم و گیو و طوس

برفتند با لشکری گشن و کوس

به رستم چنین گفت گودرز پیر

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۰

 

چه گفت آن سراینده مرد دلیر

که ناگه برآویخت با نره شیر

که گر نام مردی بجویی همی

رخ تیغ هندی بشویی همی

ز بدها نبایدت پرهیز کرد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۱

 

چنین گفت پس گیو با پهلوان

که ای نازش شهریار و گوان

شوم ره بگیرم به افراسیاب

نمانم که آید بدین روی آب

سر پل بگیرم بدان بدگمان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۲

 

تهمتن برانگیخت رخش از شتاب

پس پشت جنگ آور افراسیاب

چنین گفت با رخش کای نیک یار

مکن سستی اندر گه کارزار

که من شاه را بر تو بی‌جان کنم

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱

 

اگر تندبادی براید ز کنج

بخاک افگند نارسیده ترنج

ستمکاره خوانیمش ار دادگر

هنرمند دانیمش ار بی‌هنر

اگر مرگ دادست بیداد چیست

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۲

 

ز گفتار دهقان یکی داستان

بپیوندم از گفتهٔ باستان

ز موبد برین گونه بر داشت یاد

که رستم یکی روز از بامداد

غمی بد دلش ساز نخچیر کرد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۳

 

چو نزدیک شهر سمنگان رسید

خبر زو بشاه و بزرگان رسید

که آمد پیاده‌ گو تاج‌بخش

به نخچیرگه زو رمیدست رخش

پذیره شدندش بزرگان و شاه

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴

 

چو یک بهره از تیرهْ‌شب در گذشت

شباهنگ بر چرخ گردان بگشت

سخن گفتن آمد نهفته به راز

درِ خوابگهْ نرم کردند باز

یکی بنده شمعی مُعَنبَر به دست

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۵

 

چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه

یکی پورش آمد چو تابنده ماه

تو گفتی گو پیلتن رستم ا‌ست

وگر سام شیرست و گر نیرم‌ است

چو خندان شد و چهره شاداب کرد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۶

 

خبر شد به نزدیک افراسیاب

که افگند سهراب کشتی بر آب

هنوز از دهن بوی شیر آیدش

همی رای شمشیر و تیر آیدش

زمین را به خنجر بشوید همی

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷

 

چو آگاه شد دختر گژدهم

که سالار آن انجمن گشت کم

زنی بود برسان گردی سوار

همیشه به جنگ اندرون نامدار

کجا نام او بود گردآفرید

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۸

 

چو برگشت سهراب گژدهم پیر

بیاورد و بنشاند مردی دبیر

یکی نامه بنوشت نزدیک شاه

برافگند پوینده مردی به راه

نخست آفرین کرد بر کردگار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۹

 

یکی نامه فرمود پس شهریار

نوشتن بر رستم نامدار

نخست آفرین کرد بر کردگار

جهاندار و پروردهٔ روزگار

دگر آفرین کرد بر پهلوان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۰

 

گرازان به درگاه شاه آمدند

گشاده دل و نیک خواه آمدند

چو رفتند و بردند پیشش نماز

برآشفت و پاسخ نداد ایچ باز

یکی بانگ برزد به گیو از نخست

[...]

فردوسی
 
 
۱
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۶۸۵