فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۲
برآمد برین نیز یک چندگاه
شبستان ایرج نگه کرد شاه
یکی خوب و چهره پرستنده دید
کجا نام او بود ماهآفرید
که ایرج برو مهر بسیار داشت
[...]
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۳
به سلم و به تور آمد این آگهی
که شد روشن آن تخت شاهنشهی
دل هر دو بیدادگر پر نهیب
که اختر همی رفت سوی نشیب
نشستند هر دو به اندیشگان
[...]
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۴
سپه چون به نزدیک ایران کشید
همانگه خبر با فریدون رسید
بفرمود پس تا منوچهر شاه
ز پهلو به هامون گذارد سپاه
یکی داستان زد جهاندیده کی
[...]
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۵
بدان گه که روشن جهان تیره گشت
طلایه پراگنده بر گرد دشت
به پیش سپه قارن رزم زن
ابا رای زن سرو شاه یمن
خروشی برآمد ز پیش سپاه
[...]
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۶
سپیده چو از تیره شب بردمید
میان شب تیره اندر خمید
منوچهر برخاست از قلبگاه
ابا جوشن و تیغ و رومی کلاه
سپه یکسره نعره برداشتند
[...]
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۷
چو از روز رخشنده نیمی برفت
دل هر دو جنگی ز کینه بتفت
به تدبیر یک با دگر ساختند
همه رای بیهوده انداختند
که چون شب شود ما شبیخون کنیم
[...]
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۸
به شاه آفریدون یکی نامه کرد
ز مشک و ز عنبر سر خامه کرد
نخست از جهان آفرین کرد یاد
خداوند خوبی و پاکی و داد
سپاس از جهاندار فریادرس
[...]
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۹
به سلم آگهی رفت ازین رزمگاه
وزان تیرگی کاندر آمد به ماه
پس پشتش اندر یکی حصن بود
برآورده سر تا به چرخ کبود
چنان ساخت کاید بدان حصن باز
[...]
فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲۰
تهی شد ز کینه سر کینه دار
گریزان همی رفت سوی حصار
پس اندر سپاه منوچهر شاه
دمان و دنان برگرفتند راه
چو شد سلم تا پیش دریا کنار
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱
منوچهر یک هفته با درد بود
دو چشمش پر آب و رخش زرد بود
به هشتم بیامد منوچهر شاه
به سر بر نهاد آن کیانی کلاه
همه پهلوانان روی زمین
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲
کنون پرشگفتی یکی داستان
بپیوندم از گفتهٔ باستان
نگه کن که مر سام را روزگار
چه بازی نمود ای پسر گوش دار
نبود ایچ فرزند مر سام را
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۳
یکایک به شاه آمد این آگهی
که سام آمد از کوه با فرّهی
بدان آگهی شد منوچهر شاد
بسی از جهان آفرین کرد یاد
بفرمود تا نوذر نامدار
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۴
چنان بد که روزی چنان کرد رای
که در پادشاهی بجنبد ز جای
برون رفت با ویژهگردان خویش
که با او یکی بودشان رای و کیش
سوی کشور هندوان کرد رای
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۵
چنان بد که مهراب روزی پگاه
برفت و بیامد از آن بارگاه
گذر کرد سوی شبستان خویش
همی گشت بر گرد بستان خویش
دو خورشید بود اندر ایوان او
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۶
ورا پنج ترک پرستنده بود
پرستنده و مهربان بنده بود
بدان بندگان خردمند گفت
که بگشاد خواهم نهان از نهفت
شما یک به یک رازدار منید
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۷
پرستنده برخاست از پیش اوی
بدان چاره بیچاره بنهاد روی
به دیبای رومی بیاراستند
سر زلف برگل بپیراستند
برفتند هر پنج تا رودبار
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۸
رسیدند خوبان به درگاه کاخ
به دست اندرون هر یک از گل دو شاخ
نگه کرد دربان برآراست جنگ
زبان کرد گستاخ و دل کرد تنگ
که بیگه ز درگاه بیرون شوید
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۹
چو خورشید تابنده شد ناپدید
در حجره بستند و گم شد کلید
پرستنده شد سوی دستان سام
که شد ساخته کار بگذار گام
سپهبد سوی کاخ بنهاد روی
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۰
چو خورشید تابان برآمد ز کوه
برفتند گردان همه همگروه
بدیدند مر پهلوان را پگاه
وزان جایگه برگرفتند راه
سپهبد فرستاد خواننده را
[...]
فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۱
چو برخاست از خواب با موبدان
یکی انجمن کرد با بخردان
گشاد آن سخن بر ستاره شمر
که فرجام این بر چه باشد گذر
دو گوهر چو آب و چو آتش به هم
[...]