گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۶۸ - در سوگ و تاریخ مرگ ولی محمدخان فرزند نواب خان

 

چون به حکم قضا، ز دار جهان

شد بحسرت «ولی محمدخان »

آن مه نو که کرده بودش بدر

مهر نواب خان عالیقدر

رفت رنگین گلی برون زین باغ

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۶۹ - در سوگ و تاریخ مرگ میر فضل الله

 

از جهان رفت «میرفضل الله»

پاک چون از سواد دیده نگاه

از گل جنتش چو بود سرشت

باز خود را کشید سوی بهشت

تشنه‌اش بود چون لب کوثر

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - سپاس یزدان

 

سزاوار شکر آفریننده ییست

که هر قطره از وی دل زنده ییست

زبان در دهن غنچه فکر اوست

سخن در نفس سبحه ذکر اوست

ز سرچشمه حکمتش خورده آب

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - مناجات

 

الهی به یکتایی وحدتت

بزخاری قلزم رحمتت

به پیدایی ذات پنهان تو

به گیرایی ذیل احسان تو

به عشقت، کز آن درد جان پرور است

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳

 

فرازنده دست و تیغ زبان

چنین کرده تسخیر ملک بیان

که شاه ملک خیل انجم سپاه

جهانبخش دریا دل دین پناه

ندانم چه در مدح آن شه سزاست

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴

 

چنین تا رسید از خراسان خبر

به درگاه آن عادل دادگر

که شیبانی اوزبک کفر کیش

برون می نهد پای از حد خویش

در آن ملک از غارت آن بلا

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵

 

چو آماده شد لشکر کینه خواه

به سوی خراسان روان گشت شاه

به پیشش همه فتح و اقبال بود

دعای ضعیفان دنبال بود

روان گشت چو آن سپه فوج فوج

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶

 

چه درگاه؟ درگاه شاه گزین!

امام هدی، قبله هشتمین!

چه درگاه؟ درگاه شمع هدی!

شه دین علی بن موسی الرضا

امامی که از یاد قدرش زمین

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷

 

ز بهر طواف حریمی چنین

قدم ساخت از سر شهنشاه دین

چو خود را در آن آستان جای داد

امیدش لب از بهر رخصت گشاد

طلب کرد خاک که درش سوی خویش

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸

 

وزآن سو چو شیبانی بدگهر

شنید این خبرهای وحشت اثر

زاندیشه لرزید بر خود چنان

که ویران شدش خانه عمر از آن

چنان بدلش زد قفا آن خبر

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹

 

چنین گفت شاه فلک اقتدار

بگردان دانا دل هوشیار

که از بیم شمشیر آیینه گون

از این قلعه شیبک نیاید برون

به تسخیر این قلعه پرداختن

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰

 

کشیدند گردون تکی با شکوه

چو خورشید یکسان برش دشت و کوه

شدی با سمند دعا همعنان

جهاندیش اگر بر تل آسمان

بر تندیش هفت چرخ دوتا

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

چو دید آن چنان شیبک بدگهر

برون شد شراب غرورش ز سر

سوی کینه خواهی چو راهی ندید

بجز پشت دادن پناهی ندید

گریزان از آن ورطه ناچار شد

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲

 

چه عبرت از این خوبتر ای گزین

که شد تاجداری چنان این چنین؟!

چه عبرت از این خوبتر ای فلان

که شد شه نشانی چنین بی نشان؟!

سرآنچنان سرکشی تیز چنگ

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - مثنوی سفرنامه مازندران واعظ و تعریف شهر اشرف و مدح شاه عباس ثانی

 

شبی کز پی نبود آه سحرگاه

از او طول أمل وامانده در راه

شبی تاریکتر از روز فرقت

ز دلگیری سراسر شام غربت

ز بس تاریکی، آنشب از غم دل

[...]

واعظ قزوینی
 
 
sunny dark_mode