گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۲۹

 

ناح الحمام بذاتها

فاشرب علی اصواتها

صرفا و قل لسقاتها

هات المدامة هاتها!

واطرب علی علاتها

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مسدس - غزل حضرت مخدوم [جامی] است که بحکم عالی مسدس کرده شده است

 

کردمی در خاک کوی دوست مأوا کاشکی

سودمی رخسار خود بر خاک آن پا کاشکی

آمدی بیرون ز کوی آن سرو بالا کاشکی

برقع افکندی ز روی عالم آرا کاشکی

دیدمی دیدار آن دلدار رعنا کاشکی

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » مسدس

 

منم بلبل گلشن آشنایی

بغربت گرفتار دام جدایی

نوایم همه نغمه بی نوایی

گرفتاریم ناامید از رهایی

چه عمرست عمرم زهی سخت جانی

[...]

فضولی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » اضافات » در آفرین شاه سلیمان صفوی

 

باد نوروزی، صلا بر خوان عشرت می‌زند؟

یا جهان از دلگشایی، دم ز جنت می‌زند؟!

سبزه، دل را صیقل از زنگ کدورت می‌زند!

بر رخ جان‌ها، هوا آب از طراوات می‌زند!!

ابر، دامن بر کمر از بهر خدمت می‌زند

[...]

واعظ قزوینی
 

قاآنی » مسمطات » شمارهٔ ۶ - مسدس - و له ایضاً فی مدحه

 

الا که مژده می‌برد به یار غمگسار من

که باغ چون نگار شد چه خسبی ای نگار من

توان من روان من شکیب من قرار من

سرور من نشاط من بهشت من بهار من

غزال من مرال من گوزن من شکار من

[...]

قاآنی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۲ - در معنی کنت کنزاً مخفیاناً فأردت ان أعرف

 

از قدرتش یکست باشد گرت بنظر

کادر ز شیئی پست اشیاءء خوبتر

چون مایه حیات کابست از حجر

و زخاک تیره‌گون سرو و گل و ثمر

هم طلعتی که رشک از وی برد قمر

[...]

صفی علیشاه
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۴ - وقایع جناب حر بن یزید ریاحی

 

چند ای دل از تغافل در ورطه هلاکی

واندر هلاک جان نیست اندر دل تو باکی

بی‌باکت عجیب است با آنکه مشت خاکی

ای مشت خاک تا کی محبوس این مغاکی

تا در مغاک هستی ای مهر تابناکی

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » مختصری از اشعار افصح الشعراء (میرزا حاجب بروجردی) » شمارهٔ ۸ - در شکایت زمانه و استغاثه به امام عصر(عج)

 

ای دل افسرده از غم در ملالی تا به کی

با حوادث‌های گردون در جدالی تا به کی

انقلابات جهان در قیل و قالی تا  به کی

در شکایت پیش هرکس در مقالی تا به کی

از ظهور درد و غم افسرده‌حالی تا به کی

[...]

صامت بروجردی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مسدسات » شمارهٔ ۱

 

مه را چه مناسبت به رویت

گل را چه مثل به رنگ و بویت؟!

آتش نشود حریف خویت

فردوس نمونه‌ای ز کویت

بیند به چمن قد نکویت

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مسدسات » شمارهٔ ۲ - مسدس ترجیع بند

 

از رخت آیینه تا لذت دیدار گرفت

وز نگاه دگران جانب خود عار گرفت

خاک ره از قدمت رتبه گلزار گرفت

از تو گل‌های چمن زینت دستار گرفت

من چه گفتم که دل نازکت آزار گرفت

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مسدسات » شمارهٔ ۳ - بر فرد گلشنی بخارایی

 

گلشن دهر که نبود گل عیشش جاوید

هیچ در غنچه او بوی وفا کس نشمید

صبح آسایش او مطلع اندوه دمید

سحر از باد صبا صرصر بیداد وزید

روز عید است و همه شاد و فرحمند به عید

[...]

طغرل احراری