گنجور

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۷ - در ستایش از اهل پارس و ستایش بعضی از آنها

 

ای رخش ره‌نورد من ای اسب تیزگام

تا چند بند آخوری آخر برون خرام

کاه خسان چه می‌خوری ای رخش ره‌نورد

بار خران چه می‌بری ای اسب تیزگام

هرگز نبوده آب تو از منهل خسان

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۸ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده فریدون میرزا گوید

 

بامدادان ‌کآ‌فتاب خاوری سر زد ز بام

ماهرویم بام را از عکس ‌گیسو کرد شام

گه رخش دیدم به زیر زلف و گفتم این دمست

کآفتاب عالم‌آرا برکشد تیغ از نیام

گه پریشان دیدمش زلفین و گفتم این زمان

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۹ - مطلع ثانی

 

حبذا زین جشن فرخ مرحبا زین عید عام

کاندرو شادی حلالست ‌اندرو اندوه حرام

لوحش ‌الله ‌جان ‌به ‌وجد آید همی ‌زین ‌جشن خاص

بارک‌الله دل به‌رقص آید همی زین عید عام

مقدم این جشن فرّخ باد یارب بر امم

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۰ - در مطایبه فرماید

 

پگاه بام چو برشد غریو کوس از بام

شدم به جانب حمام با شتاب تمام

پس از ورود به حمام عرصه‌ای دیدم

وسیع‌تر ز بیابان نجد و وادی شام

نعوذ بالله حمام نه بیابانی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۱ - در ستایش جناب حاج میرزا آقاسی رحمه الله

 

بود مبارک هر عید خاصه عید صیام

به غوث ملت اسلام تا به روز قیام

خجسته خواجهٔ ایام حاجی آقاسی

که مبتدای وجودست و مقتدای انام

محققی ‌که ضمیرش به حزم پیش نگر

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۲ - مطلع ثانی

 

به‌ گاه بام‌ که خورشید چرخ آینه‌ فام

زدود زاینهٔ روزگار زنگ ظلام

درآمد از درم آن گلعذار وز رخ و زلف

نهفته طلعت خورشید را به ظلمت شام

نهاده سلسله بر دوش کاین مرا طره

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۳ - در ستایش پادشاه اسلام پناه ناصرالدین شاه غازی

 

پی نظاره فرّخ هلال عید صیام

شدیم دوش من و ماه من به‌گوشهٔ بام

فراز بام فرازنده قد موزونش

درخت طوبی‌ گفتی به سدره ‌کرده مقام

چو نور ماه که تابد ز پشت ابر سفید

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۴ - در ستایش مرحوم میرزا تقی خان رحمه‌الله گوید

 

پی نظارهٔ فرخ هلال عید صیام

هلال ابروی من دوش رفت بر لب بام

چو دید مه دو سرانگشت بر دو چشم نهاد

بدان نمط‌ که دو فندق نهی به دو بادام

به من ز گوشهٔ ابرو هلال را بنمود

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۵ - در ستایش پادشاه رضوان جایگاه محمد شاه غازی طاب اللّه ثراه‌ گوید

 

در شهر ری امسال به هرسو که نهم گام

هر کس صنمی دارد گلچهر و گل‌اندام

هر شام‌کشد تنگ در آغوشش تا صبح

هر صبح زند چنگ به‌گیسویش تا شام

من یار ندارم چکنم جز که خورم غم

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۶ - د‌ر ستایش پادشاه رضوان جایگاه محمد شاه غازی طاب ثراه گوید

 

شب دوشین دو پاسی رفته از شام

درآمد از درم ترکی دلارام

پریشان بر مهش مویی‌که از او

نموده تیرگی مشک ختن وام

تو گفتی‌ گشت طالع آفتابی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۷ - د‌ر ستایش نواب ملک آرا حاکم مازندران گوید

 

گشت دی آباد چون بغداد ویرانم ز شام

دیده‌ام‌شد نیل مصر از هجر آن رومی غلام

بر سگ نفس آری ار جوع‌البقر غالب شود

گر همه ‌شیر از سرش بیرون رود عشق ‌کنام

بلبل‌ شیراز در بستان زد این دستان‌ که عشق

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۸ - د‌ر ستایش پادشاه جمجاه ناصرالدین شاه غازی خلدالله سلطانه‌گوید

 

من ازین پس می‌خورم می ‌گر حلالست ار حرام

نه ز منع مفتیان ترسم نه از غوغای عام

هی مزم از لعل خوبان تا همی خواهی شکر

هی خورم از چشم ترکان تا همی بینی مدام

گه نمایم رویشان را تا که‌ گردد شام صبح

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۹ - د‌ر ستایش مرحوم میرزا تقی خان رحمه‌الله‌ گوید

 

هرآنچه هست مه و سال و هفته و ایام

خجسته بادا چون عید بر امیر نظام

مهین اتابک اعظم خدایگان صدور

قوام ملت بدر زمانه صدر انام

زهی رسیده به جایی‌ که با جلالت تو

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۰ - در ستایش شاهزاده فریدون میرزا

 

ایا غلام من امروز سخت پژمانم

چو گیسوان تو سر تا قدم پریشانم

چنان ز خشم برآشفته‌ام‌ که پنداری

ز پای تا سر یک بیشه شیر غژمانم

مگو که چونی و چت شد چه روی داد دگر

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۱ - مطلع ثانی

 

منم‌ که ازکف زربخش آفت‌ کانم

جهان عزّ و علا را چهار ارکانم

به وقعه پیلم وکوبنده گرز خرطومم

به‌ کینه شیرم و درنده تیغ دندانم

زمانه چنبری از تاب خورده فتراکم

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۲ - در ستایش رستم خان فرماید

 

من آن نشاط ‌کز این بزم دلستان بینم

نه از بهار و نه از سیر بوستان بینم

نه از تفرج غلمان نه از نظارهٔ حور

نه از بهشت نه از عمر جاودان بینم

کسان بهشت برین را در آن جهان بینند

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۳ - د‌ر ستایش عبدالله خان صدر فرماید

 

خیز ای غلام تا زین بر بادپا زنیم

اورنگ جم به‌کوههٔ باد صبا زنیم

هم‌نفس را ز محبس محنت برون‌ کشیم

هم بخت را به دعوت شادی صلا زنیم

بهر پذیره روی به دشت آوریم و دست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۴ - د‌ر مدحت جغتای خان بن ارغون میرزا می‌فرماید

 

آمد برم سحرگه آن ترک سیمتن

با طره‌یی سیاه‌تر از روزگار من

مویش فراز رویش آزرم غالیه

رویش به زیر مویش بیغارهٔ سمن

مویی چگونه مویی یک راغ ضیمران

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۵ - در مدح امیرالامرا‌‌ء العظام شاهرخ خان قاجار می‌فرماید

 

انجمن پر انجمست از مهر چهر ماه من

خیز ای خادم برون بر شمع را از انجمن

الله الله چیست انجم آفتاب آمد برون

شمع را بگذار تا بیهوده سوزد همچو من

می‌نسوزد شمع راکس زود برخیز ای ندیم

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۶ - در ستایش امیرالامراء العظام حسین خان نظام‌الدوله گوید

 

اندر جهان دو چیز از دل برد محن

یا سادهٔ جوان یا بادهٔ کهن

تا چند غم خوری می خور به جای غم

غم پیرزن خورد می مرد شیرزن

در دیدهٔ تعب میخ فنا بکوب

[...]

قاآنی
 
 
۱
۳۲۰
۳۲۱
۳۲۲
۳۲۳
۳۲۴
۳۷۳