منت خدای را که ز تأیید کردگار
فرمود فتح باره با خرز شهریار
حصنی که بر کنار فصیل حصار او
نبود ز منجنیق فلک سنگ راگذار
حصنی که از نظارهٔ برجش ز فرق چرخ
از فرط ارتفاع فتد تاج زرنگار
حصنی که در بیوت بروج رفیع او
سیارگان چرخ برین را بود مدار
حصنی که روزگار ز یک خشت بارهاش
بر گرد نُه سپهر تواند کشد حصار
حصنی که اوج کنگرهٔ او چنان رفیع
کز وی هزار واسطه تا عرش کردگار
در زیر آسمان و فراتر ز آسمان
در ملک روزگار و فزونتر ز روزگار
زانسوی قعر خندق او نافریده است
جایی به سعی قدرت خویش آفریدگار
مانندهٔ قواعد شرع نبی قویم
چون بازوان حیدر کرار استوار
قایم تر از قلوب ظریفان سنگدل
محکمتر از عهود حریفان خاکسار
بالای خاکریز وی این نیلگون سپهر
چونانکه بر فراز قلل قیرگون غبار
چون عقل بامتانت و چون چرخ سربلند
چون عرش بارزانت و چونکوه پایدار
حاشا که منهدم کندش هیچ حادثه
جز ترکتاز لشکر دارای نامدار
ارغنده شیر بیشه مردی ابوالشجاع
کش مانده تیغ از آتش نمرود یادگار
فرماندهٔ زمانه که جانسوز خنجرش
برقیست پر ترشُح و ابریست پر شرار
آن حیدری که زاده ز یک پشت و یک شکم
شمشیر جانستانش با تیغ ذوالفقار
در تیغش ار طبیعت اردیبهشت نیست
گردد چرا ز مقدم او دشت لالهزار
چون رو نهد به عرصه در ایام دار و گیر
چون جاکند به پهنه به هنگامگیر و دار
گوش سماک و نعرهٔ رستم ز مرزغن
شمع سپهر و ناله رویین تن از مزار
یکران کوه سنگش پیلی پلنگ خوی
شمشیر ابر رنگش بحری نهنگ خوار
رویش چو در غضب فلک و درد الامان
رایش چو در سخط ملک و ذکر زینهار
ذکری ز صولت وی و غوغا به کاشغر
حرفی ز هیبت وی و افغان به قندهار
چون تیغ او به جلوه هواشارسان روم
چون رخش او به پویه زمین ملک زنگبار
در بحر ژرف اگر به عطوفت نظر کند
هر قطرهاش شود به شبه در شاهوار
شاها تویی که چشمهٔ سوزان تیغ تو
برقیست لجه آور و ابریست شعله بار
سرویست نیزه رشته ز دریای دست تو
سرو ار چه مینروید الا ز جویبار
خونریز خنجر تو بود نوبهار فتح
نبود عجب ظهور شقایق به نوبهار
تیغ نزار و بخت سمینت به خاصیت
این ملک را سمین کند آن خصم را نزار
در بحر دست راد تو کوپال کوه سنگ
در رزم بشکند سر خصمان خاکسار
آری سفینه بشکندش تخته لخت لخت
در بحر اگر به صخرهٔ صما کند گذار
از چیست فتنه رفته ز بأسش به خواب مرگ
گر نیست در حسام تو تاثیر کو کنار
تابد چو تابه، پیکر ماهی درون آب
برقی ز خنجرتکند ار جلوه در بحار
دریا در آستین تو یا دست دُرفشان
ثهلان به زیر زین تو یا خنگ راهوار
سیمرغ در بشصت تو یا تیر دال پر
البرز بر به دست تو باگرزگاوسار
آنجا که ابر دست تو عرض سخا دهد
دریای بیکران شود از قطره شرمسار
تابی ز برق تیغ تو و کوه کوه خصم
تفی ز نار صاعقه و دشت دشت خار
خصمت اگر ز بادهٔ پر نشوهٔ غرور
خود را به روز رزم شمارد چو ذوالخمار
قهر تو چون خمار شکن باده بشکند
از سرخ نشوهٔ می خون از سرش خمار
آنجاکه برق تیغ تو آتشفشان شود
از بأس اوگیاه نروید ز مرغزار
از تو یکی سواره و گیتی پر از رکوب
از تو یکی پیاده و گیهان پر از سوار
تیغ تو گر به جانب دریا گذر کند
از سهم او نهنگ گریزد به کوهسار
در شاهراه پرهٔ جیشت به روز رزم
خون جگر خورد ظفر از درد انتظار
شاها مرا از گردش ایام شکوه است
یک یک فرو شمارم بر وجه اختصار
اول ز طالع خود و دوم ز خشم تو
سیم ز دور چرخ و چهارم ز روزگار
پنجم ز طعن خصم و ششم دوری از وطن
هفتم ز تنگدستی و هشتم ز اضطرار
بیچاره من که از فن نه باب و چهار مام
یکباره زین دوچار به محنت شدم دوچار
ناچار زین دوچار به چاری ز چارسوی
با چار میخ چاره دو چارم به چارتار
چرخ سیاهکارم دارد سیهگلیم
با آنکه چون سپیده دمستم سپیدکار
در عین نوجوانی گشتم ز غصه پیر
با وصفکامرانیگشتم ز مویه خوار
خوشیده شاخ عمرم در موسم شباب
شاخ ار چه مینخوشد در فصل نوبهار
سیمرغ قاف دانش و فضلم ولی چه سود
کم داردی فلک ز حقارت کم از حقار
ناچیده از حدیقهٔ دوران گل مراد
دستم ز خار سرزنش ناکسان فکار
هان ای ملک منم که فلک هرشب از نجوم
بر فرق من عقود دُرر میکند نثار
هان ای ملک منمکه تَنَد بر درم سپهر
منسوج جان هماره چو جولاهه گرد غار
هان ای ملک منم که بهم چشمی سپهر
دادی چو آفتاب مرا جای در کنار
هان ای ملک منمکهکند ملک خاوران
امروز بر خجسته وجود من افتخار
هان تا چه شدکه همچو عزازیل پرغرور
افکندیم ز پایهٔ معراج اعتبار
هان تا چه شد که شکر شکر عواطفت
شد در مذاق راحت من زهر ناگوار
هان تا چه شد که شعلهٔ سوزان آه من
انگیزد از شرر ز مسامات یم بخار
قاآنیا علاج نبینم به غیر از آنک
از خشم شهریار گریزم به شهر یار
وز بحر فکر بکر سخن سنج فاریاب
تضمین کنم دو در یمین هردو شاهوار
برحسب حال خود سختی چند داشتم
لیکن بدین یکی کلمه کردم اختصار
کای آفتاب ملک ز من نور وامگیر
وی سایهٔ خدای ز من سایه برمدار
ختم محامد تو کنم زین غزل که هست
چون رشتهٔ لآلی منظوم و آبدار
بر رخ دو زلف مشکفشان چون فکندپار
شاهدت لیلتین علی طرفی النهار
باز از برای آنکه پریشان شوند جمیع
زد شانه بر دو طرهٔ مشکین تابدار
ای قوم ازین دو عقرب جراره الحذر
ای قوم ازین دو افعی خونخوار الفرار
خونین دل منستکه آوردهیی به دست
از ترس مدعی ز چه نامش نهی نگار
هرجا که رنگ خط تو روی زمین حبش
هرجاکه چین زلف تو ملک جهان تتار
جز شام زلف در رخ چون نوبهار تو
نشنیده کس دراز شود شب به نوبهار
قاآنی ار ز هجر رخت ناامید شد
خواهد شدن ز لطف تو روزی امیدوار
تا عدت وحوش و طیورست بیقیاس
تا مدت شهور و سنین است بیشمار
بادا دوام عمر تو چندانکه حشر و نشر
باشد برت حکایت پیرار و نقل پار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش قدرت و پیروزی شهریار و شکوه و عظمت حصن او میپردازد. شاعر به توصیف قلعهای میپردازد که بهقدری مستحکم و رفیع است که حتی آسمانها و ستارگان نیز در مدار آن قرار دارند. همچنین، از ویژگیهای شخصیتی و جنگاوری فرماندهای شجاع به نام حیدر (علی) یاد میکند که با قدرتش بر دشمنان چیره میشود. شاعر تسلط و قدرت این فرمانده را با تمثیلهایی از طبیعت و افسانههای کهن نشان میدهد و از درد و رنجهای شخصی و اجتماعی خود ابراز نگرانی میکند، در حالی که به امید فضل و رحمت شهریار زندگیش را پیش میبرد. در پایان، شاعر به درخواست دوام عمر و بقا برای شهریار میپردازد.
هوش مصنوعی: شکرگزار خدا هستیم که به مدد و حمایت او، پیروزی بزرگ و خوشحالی برای پادشاه به دست آمد.
هوش مصنوعی: قلعهای که در کنار دیوار آن خبری از من نیست، سنگهای آسمان را به سوی آن پرتاب میکند.
هوش مصنوعی: قلعهای که از بالای برجش به قدری بلند است که تاج زرد و زیبایش به دور از زمین به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: دژی که در خانههای برجهای بلند او قرار دارد، سیارات آسمانی به دور آن میچرخند.
هوش مصنوعی: دژی که زمان میتواند با یک تخته از آن بر دور نه آسمان حصار بکشد، به این عظمت و استحکام ساخته شده است.
هوش مصنوعی: دژی که بالایش آنقدر بلند است که بهراحتی میتواند هزار واسطه را تا عرش خدای قدرتمند بپوشاند.
هوش مصنوعی: در زیر آسمان و بالاتر از آن، در دنیای زمان و فراتر از زمان، زندگی میگذرد.
هوش مصنوعی: از عمق خندق، او جایی را برای خود آفریده است که نشاندهنده تلاش و قدرت خالق است.
هوش مصنوعی: مانند اصول دین و قوانین پیامبر، ما استوار و محکم هستیم، درست مانند بازوان علی (ع) که همیشه قوی و坚固 بودهاند.
هوش مصنوعی: احساسات نرم و لطیف افرادی که به دلها نزدیکند، نمیتواند در برابر سنگدلی و سختی کسانی که میدانند به چه چیزهایی پایبندند، قرار گیرد. به عبارتی، اعتماد و پیمانهای محکمتر از عهود انسانهای خاکی و فروتن است.
هوش مصنوعی: در بالای خاکریز، آسمان نیلی به گونهای است که مانند غباری بر روی قلههای سیاه دیده میشود.
هوش مصنوعی: عقل تو مانند کوهی استوار و محکم است و مانند چرخ، بر افراشته و سربلند است. همچنین، شخصیت تو همچون عرش، بلند و با شکوه به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: به هیچ وجه هیچ رویدادی نمیتواند او را نابود کند جز یورش و حملهی سپاه بزرگ و نامآور.
هوش مصنوعی: شیر دلاور در جنگل نماد شجاعت مردی بزرگ است که سلاحش از آتش نمرود به یادگار مانده است.
هوش مصنوعی: فرمانده روزگار، با خنجر خود که بسیار تیز و خطرناک است، همچون آتشی در دل ابرها، تأثیر عمیق و جانسوزی دارد.
هوش مصنوعی: حیدر که از یک نسل و یک خانواده به دنیا آمده است، با شمشیر افسانهایاش، قدرت و شجاعتش را در میدان نبرد نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگرچه تیغ او از زیباییهای فصل بهار مانند اردیبهشت بیبهره است، اما چرا دشتها از حضور او پر از لالهها نمیشوند؟
هوش مصنوعی: زمانی که کسی به میدان وارد میشود، باید با دقت و هوشیاری عمل کند، مانند اینکه در هنگام جستجو برای دستگیری یا گرفتاری، باید با احتیاط و در زمان مناسب اقدام کرد.
هوش مصنوعی: گوش شنوای سماک و فریاد رستم از سرزمین غنایی، شمع آسمان و نالهی موجودی با بدن فولادی از آرامگاه.
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف یک کوه عظیم و صخرهای پرداخته شده است که به مانند پیلی گرانقدر و پلنگی با وقار است. رنگ آن به گونهای است که رنگ ابرها را به یاد میآورد، و در مقیاس بزرگ شبیه به دریاهایی است که نهنگی بزرگ در آن شنا میکند. به طور کلی، تصویرسازی به شکوه و بزرگی طبیعت و عناصر آن اشاره میکند.
هوش مصنوعی: اگر چهرهات در خشم آسمان تابان باشد و گرفتاریها به تو هجوم آوردند، زمانی که به خشم پادشاه مینگری، یادت نرود که از خطرات به دور باش.
هوش مصنوعی: در کاشغر، از قدرت و جنگجویی او سخنهاست و در قندهار، از شکوه و عظمتش میگویند.
هوش مصنوعی: وقتی شمشیر او را میبینم که درخشان است، مانند پرندگان به سوی آسمان پرواز میکنم و وقتی چهرهاش را میبینم، مانند زمین زنگبار در حال حرکت و پویایی میشوم.
هوش مصنوعی: اگر در دریای عمیق با محبت و نرمی نگاه کنیم، هر قطره از آن میتواند همچون الماسی درخشان و ارزشمند جلوه کند.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو کسی هستی که تیغ آتشین و تیز تو همچون جرقهای در دریای طوفانی و در میان ابرهای شعلهور میدرخشد.
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و لطافت طبیعت اشاره دارد. در آن به درخت سرو و رابطهاش با دستان شخص اشاره شده است. معنای آن این است که سرو که نماد زیبایی و استقامت است، تنها در نتیجه آب و زندگیای که از جویبار برمیگیرد، رشد میکند. به عبارت دیگر، زیبایی و شکوه یک موجود زنده به منبعی که از آن تغذیه میکند وابسته است و تنها از آن منبع میتواند شکوفا شود.
هوش مصنوعی: خنجر تو موجب ریختن خون است و بهار به خاطر پیروزیها نیست، تعجبآور است که در بهار گلهای شقایق نمایان میشوند.
هوش مصنوعی: تیری که برنده و بختی که سرافراز است، ویژگیهای این سرزمین را برای دشمن ضعیف میسازد.
هوش مصنوعی: در دل دریا، دستان تو مانند کوه سنگین و محکم است که در جنگ، سر دشمنان را به خاک میاندازد.
هوش مصنوعی: اگر کشتیای در دریا دچار مشکل شود و تختهاش شکسته شود، باز هم امکان دارد اگر به صخرهای برخورد کند، نجات پیدا کند.
هوش مصنوعی: فتنهای که از قدرت او تبعید شده، به خواب مرگ رفته است؛ اگر تأثیری بر شمشیر تو ندارد، چرا او در کنار تو نیست؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که نور تو همچنان درخشان است، پیکر ماهی در آب با زیبایی خنجرت برق میزند اگر جلوهای در دریا داشته باشی.
هوش مصنوعی: دریا در آستین تو نهفته است یا قدرت و عظمت تو مانند درفشهای نیکو به زیر زین توست و تو همانند ناقهای هستی که در راه میرود.
هوش مصنوعی: سیمرغ، پرندهای افسانهای، در دستان توست و مانند تیری است که به دال بر بلندای البرز پرتاب میشود.
هوش مصنوعی: هر جا که تو با دست سخاوت و generosity صحبت میکنی، آن مکان به دریای بیکران و وسیع تبدیل میشود و حتی یک قطره هم از اوضاع شرمنده میشود.
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند برقی درخشنده است و دشمنان تو مانند کوههایی هستند که در برابر این برق قرار دارند. آنها به مانند تیری از صاعقه، در دشتها پراکنده میشوند و خارهایی در زمین باقی میگذارند.
هوش مصنوعی: اگر حریف تو فکر کند که با نوشیدن شراب و افتخار خود را در روز جنگ مانند ذوالخمار (شخصیتی که به خاطر مستی به مشکل برخورده) به چالش میکشد، باید بداند که این غرور در برابر واقعیت جنگ بیفایده است.
هوش مصنوعی: دلخوری تو مانند نشئهای است که وقتی شراب بر دلم مینشیند، حالتی مست کننده به من میدهد و از آن مستی به آرامی خارج نمیشوم.
هوش مصنوعی: در جایی که قدرت و شدت تیغ تو به اندازهای است که مانند آتشفشان میباشد، از شدت آن هیچ گیاهی در دشت و مرغزار نمیتواند رشد کند.
هوش مصنوعی: یکی از تو سوار بر اسب و در میان جهانی پر از جنگ و آشوب است، در حالی که دیگری از تو پیاده است و دنیا پر از سواران و سوارکاران است.
هوش مصنوعی: اگر شمشیر تو به سمت دریا برود، حتی نهنگها نیز از شدت ترس به کوهها فرار میکنند.
هوش مصنوعی: در مسیر دشوار زندگیات، در روزهای سخت و پرابتلا، از سختیهای زیاد و دردهای زیادی که کشیدهای، پیروزی به دست آوردهای.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من از روزگار و دشواریهای آن شاکیام، و میتوانم هر یک از آنها را بهطور مختصر شمارش کنم.
هوش مصنوعی: بنا بر تقدیر خود ابتدا، و سپس بر اثر خشم تو، و همچنین به خاطر فاصلهای که از چرخ روزگار دارم، همگی اینها سبب شدهاند که به این وضع دچار شوم.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده به مشکلاتی که انسان ممکن است با آنها روبهرو شود. نخستین مشکل، انتقاد و بدگویی از سوی دیگران است، سپس فاصله گرفتن از سرزمین خود و احساس دوری از وطن. همچنین دشواریهای مالی و فقر نیز در اینجا ذکر شده، و در نهایت فشار و ناچاری که ممکن است در زندگی پیش بیاید.
هوش مصنوعی: من بدبختم که بدون هیچ آموزشی و با وجود مشکلات و سختیهای فراوان، ناگهان با درد و رنج رو به رو شدم.
هوش مصنوعی: به ناچار از این شرایط سخت، به دنبال راه حلی میگردم. از هر طرف و با هر ابزاری که در دست دارم، تلاش میکنم تا از این وضعیت رهایی یابم. در این جستجو، به امید پیدا کردن راهی برای خروج از این مشکل هستم.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیان میکند که زندگی گاهی تلخ و سخت است، اما در عین حال فرد به دنبال نور و روشنی است. با وجود چالشها و مشکلاتی که در زندگی وجود دارد، شخص همچنان تلاش میکند تا از تاریکیها عبور کند و به سمت روشنایی برود. به عبارتی، شخص در دل سختیها و اتفاقات ناگوار، همچنان امیدوار و پر تلاش است.
هوش مصنوعی: با وجود جوانی، به خاطر غم و اندوهی که داشتم، احساس پیری کردم و با وجود اینکه به خوشی و کامیابی رسیدم، از گریه و زاری خالی نبودم.
هوش مصنوعی: وقتی جوانی و طراوت عمرم به اوج خودش رسیده، هرچند که شاخ زندگیام در این تابستان چندان خوش نمیروید، اما باز هم در فصل بهار، امید و زیبایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: سیمرغ نماد اوج دانش و فضیلت است، اما چه فایدهای دارد وقتی که آسمان از حقارت کم نمیشود.
هوش مصنوعی: در باغ زندگی، اگرچه گلهای خوشبو و زیبا به چشم میآیند، اما من همیشه مراقب هستم که از دردها و ناامیدیهایی که از بیمهری دیگران به من میرسد، دوری کنم.
هوش مصنوعی: ای فرمانروای من، من هستم که هر شب آسمان با ستارههایش بر سر من جواهرات گرانبها نثار میکند.
هوش مصنوعی: ای ملک، من آن کسی هستم که در آستانهام دنیا به بافتن وجودم مشغول است، مانند یک بافنده که در اطراف خود دائماً مشغول کار است.
هوش مصنوعی: ای فرشته، من هستم که به من نگاهی از آسمان بخشیدی، همچون خورشید که جایگاهی در کنار دارد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه! من هستم که امروز سرزمینهای شرق به وجود خوشبخت و شاداب من افتخار میکند.
هوش مصنوعی: ببین چه اتفاقی افتاده که ما مانند عزازیل با غرور از مقام والا و مرتبهای که داریم، افتادهایم و اعتبار خود را از دست دادهایم.
هوش مصنوعی: ببین چه شده که لطف و محبت تو به اندازهای شیرین است که در زندگیام به تلخی و رنج تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: ببینید چه شد که آتش سوزان ناامیدی و اندوه من از جرقهای که از آب بخار به وجود آمده، شعلهور میشود.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که هیچ درمانی برای من وجود ندارد جز اینکه از خشم پادشاه به شهر محبوبم فرار کنم.
هوش مصنوعی: از عمق دریاچه افکار خویش، با دقت و خرد، سخنانی را به وجود میآورم که میتوانم آنها را بهطور محکم و مطمئن بیان کنم. در هر دو مورد، خود را مانند یک پادشاه میبینم.
هوش مصنوعی: بر اساس موقعیت خود سختیهای زیادی را تجربه کردم، اما برای بیان آنها فقط به یک جمله بسنده کردم.
هوش مصنوعی: ای خورشید پادشاهی، نور خود را از من مگیر، و ای سایه خدا، سایهات را از من دور نکن.
هوش مصنوعی: من این غزل را با ستایشهای تو به پایان میرسانم، زیرا مانند دفتری پر از جواهرات درخشان و زیباست.
هوش مصنوعی: بر چهرهات که با دو زلف پریشان و مشکی زینت داده شده، مانند اینکه در دو طرف روز و شب، زیباییات درخشش خاصی دارد.
هوش مصنوعی: دوباره به خاطر آنکه همه را نگران کند، با دست به دو طرف موهای سیاه و باطراوتش زد.
هوش مصنوعی: ای مردم، از این دو موجود سمی باید بسیار مراقب باشید؛ ای مردم، از این دو مار خونسرد باید فرار کنید.
هوش مصنوعی: دل من پر درد و رنج است، اما تو به خاطر ترس از حرفهای دیگران، نام محبوب را به زبان نمیآوری.
هوش مصنوعی: هر جایی که رد محبت تو بر زمین مانده، آنجا که پیچ و تاب موی تو نشانهای از حکمرانی و زیبایی است.
هوش مصنوعی: به جز شب هایی که زلفت چون شبی درخشان است، هیچ کس ندیده است که شبها در بهار به این درازایی بگذارند.
هوش مصنوعی: اگر قاآنی از جدایی چهره تو ناامید شود، روزی به لطف تو دوباره امیدوار خواهد شد.
هوش مصنوعی: مدت زمان حضور موجودات وحشی و پرندگان به طور دقیق قابل اندازهگیری نیست، همانطور که طول زمان ماهها و سالها نیز بسیار زیاد و بدون حد و مرز است.
هوش مصنوعی: امیدوارم عمر تو به اندازهای باشد که داستان زندگیات همچنان ادامه داشته باشد و خاطراتت همیشه در یادها بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.