محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰ - وله ایضا فی مدح محمدخان ترکمان
بیا ای رسول از در مهربانی
به من یاری کن چون یاران جانی
چنان زین کن از سعی رخش عزیمت
که با باد صرصر کند همعنانی
چنان ره سر کن به سرعت که از تو
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - ایضا فی مدح محمدخان ترکمان گفته شده
دوستان مژده که از موهبت سبحانی
میرسد رایت منصور محمد خانی
رایتی کرد سر علمش گردیده
همچو پروانهٔ جانباز مه نورانی
رایت رفعتش افکنده لباسی دربر
[...]
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ سوم در ذکر وزرا » ۱۷۶- مقصود بیک
زنهار مجو یار که دل را بار است
آسوده کسی بود که او بی یار است
ورزانکه دل خویش بیاری بستی
از وی مگسل که بیوفایی عار است
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ چهارم در ذکر حضرات واجب التعظیم » ۲۵۴- مولانا زین العابدین مشهور به تکلتو خان قصه خوان
ز هم بگشا لب و بنما بخوبان نکته دانی را
که نگشاید کی چون تو معمای نهانی را
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ چهارم در ذکر حضرات واجب التعظیم » ۲۵۹- مولانا آشفته قصه خوان
بدور ماه خطش تا خط بنفشه دمید
قدم ز رشک خطش چون قد بنفشه خمید
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ چهارم در ذکر حضرات واجب التعظیم » ۲۶۰- مولانا قاسم علی قصه خوان
چو تویی نبوده هرگز بوفا و مهربانی
بتو هیچکس نماند تو بهیچ کس نمانی
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ پنجم در ذکر شعرا » ۳۲۵- مقصود عبدل
سر تسلیم نهادیم بپایی که مپرس
گفتم از یار بپرسم . سبب دوری چیست
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ پنجم در ذکر شعرا » ۵۶۶- مولانا مقصدی ساوجی
پا بوس سگان تو نگویی هوسم نیست
دارم هوس اما چکنم دسترسم نیست
خواهم که کسی حال مرا پیش تو گوید
اما چه کنم بی کسم و هیچکسم نیست
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ هفتم در ذکر سایر عوام » ۷۰۲- مولانا مقصود بنای تبریزی
منم قلندر و گوید قلندر از دیده
قصری که عکس شمسه آن مهر انور است
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در مدح ابراهیم میرزای صفوی
به سینه تیری ازان غمزه خوردهام کاری
که برنیایدم از دل مگر به دشواری
ز بس که غمزهٔ او خوار و زار میکشدم
به عجز میطلبم هر دم از اجل یاری
اجل که شیوهٔ او بیگنه کشیست، کند
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در مدح ابراهیم میرزا
حسرتی نیست جز این در دلم از ناز و نعیم
که به پای تو نهم روی و کنم جان تسلیم
تا به کی در حرم کعبهٔ وصلت باشند
دیگران محرم و محروم من از طوف حریم
گرچه دورم ز حریم تو، خدا میداند
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح ابراهیم میرزا
عید آمد و صلای می خوشگوار داد
نوروز هم رسید و نوید بهار داد
عیدی چنان خجسته که از بس مبارکی
نوروز را به یمن قدوم اعتبار داد
نوروزی آنچنان به سعادت که عید را
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح خان احمد گیلانی
رسید فتنهگر من به کینه تیزآهنگ
چو فتنه بر سر غوغا، چو کینه بر سر جنگ
یکی برون نتوان از هزار جان بردن
ازان کرشمهٔ جلّاد و غمزهٔ سرهنگ
ز جام عشق، شراب امید و بیم کشم
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در مدح حضرت علی(ع)
صیدافکن بلا چو هوای شکار کرد
اوّل به صیدگاه محبّت گذار کرد
کاری به من نکرد به غیر از ستمگری
یارب به پیش او چه مرا شرمسار کرد
شبهای تار، فکر سیه مار کاکلش
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح بهروز محمّد
نو بهار است و جهان حلّهٔ خضرا دارد
باد خاصیّت انفاس مسیحا دارد
میدهد یاد ز محشر، که مسیحای هوا
باز اموات چمن را سر احیا دارد
خاک از خلق جهان هرچه نهان در دل داشت
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مدح بهروز محمّد و تهنیت ولادت فرزند او
ای بخت، شب تیرهٔ غم را سحر آمد
بردار سر از خواب که خورشید برآمد
باد سحر از صبح صفا مژده رسانید
آخر شب یلدای کدورت به سر آمد
ایّام که بر روی کسی در نگشادی
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح حضرت امام رضا علیهالسّلام
چنان حرارت خورشید، باز شد جانکاه
که آب بر سر خویش از حباب زد خرگاه
زمین چو گور ستمگر ز بس که تافته شد
به رنگ دود سزد گر دمد ز خاک گیاه
هوا به مرتبهای گرم شد که پروانه
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح نورنگ خان
عجب عجب که شب غم به صبحگاه رسید
نسیم وصل سواری ز گرد راه رسید
به فرق سوختهٔ غم در آفتاب ستم
ز سایبان حجاب کرم، پناه رسید
رساند باد به بلبل خبر که گل آمد
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در مدح ابراهیم میرزا
از کجا میرسی ای پیک صبا کز پی هم
خیر مقدم کنی آویزهٔ گوش عالم
دم جانبخش تو در وادی روحافزایی
با مسیحاست قدم بر قدم و دم بر دم
از تو در جلوهگری شهپر طاوس بهشت
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح نورنگ خان
شبی چو حلقهٔ گیسوی لعبتان چگل
سواد دیدهٔ پر نور و نوردیدهٔ دل
شبی چو زلف نگار از نسیم غالیه بو
شبی چو روز وصال از نشاط مستعجل
هوا خوش و فرحافزا به غایتی که مگر
[...]