صیدافکن بلا چو هوای شکار کرد
اوّل به صیدگاه محبّت گذار کرد
کاری به من نکرد به غیر از ستمگری
یارب به پیش او چه مرا شرمسار کرد
شبهای تار، فکر سیه مار کاکلش
اندیشه را چو زلف بتان تار و مار کرد
فرمانبریّ غمزهٔ او بین که در کشش
حکمی کزو شنید، یکی را هزار کرد
گر کاینات را به کمند آوری، هنوز
با حسن اینچنین نتوان اختصار کرد
با مرغ عشق، دانهٔ درد تو میکند
کاری که با مزاج سمندر، شرار کرد
دل را اگرچه از تو جهان تا جهان بلاست
عشق ترا ز هر دو جهان اختیار کرد
دامان من گرفت چو در گفتم اشک را
ابر سخای خسروش از بس که خوار کرد
شیر خدا، علیّ ولی، شاه ذوالفقار
کآب خَضِر به خاک درش افتخار کرد
گر باد حفظ او به نباتات بگذرد
بتوان لباس جنگ ز برگ چنار کرد
روی عدو در آینهٔ رایتش ندید
هرگه ظفر مشاهدهٔ کارزار کرد
شاها!نسیم لطف تو بر دوزخ ار گذشت
کار هزار قطرهٔ باران، شرار کرد
شد چون سواد دیده و مژگان، شعاع مهر
بر چرخ چون سموم عتابت گذار کرد
هم حفظ توست حامی اطفال در رحم
تا در زمانه حلم تو حمل وقار کرد
شبنم به باغ دهر تواند ز حفظ تو
همچون ستاره، پای ثبات استوار کرد
در انگبین نفوذ اگر کرد قهر تو
مانند موم در دهنش ناگوار کرد
بنشست تا کمر به زمین با تن کبود
چون سایه ابر حلم تو بر کوهسار کرد
در زیر آب رفت حباب از گران تنی
چون تکیه شخص حلم تو بر روزگار کرد
شد پرتو نجوم، گهر در میان آب
چون ابر همّت تو ای هوای بحار کرد
در زیر نخل عدل تو، مانند دست سرو
ایّام، پای امن و امان را نگار کرد
بر چرخ، هیبت تو تواند به یک نگاه
هر سو هزار شکل اسد آشکار کرد
در سایهٔ وقار تو، گردون غبار را
بر ابرش هوا نتواند سوار کرد
پستان مهر، صبح نهد بر لب سپهر
گویاش طفل با خردت اعتبار کرد
بنمود مهر چون درم قلب در میان
رای تو زر چو بر سر قَدرت نثار کرد
دریادلا! سحاب بلند خیال را
میلی به باغ مدح شما قطره بار کرد
آن رایض است خامهٔ من کز کمند لفظ
در دست و پای اشهب معنی جدار کرد
دارم تعجّبی که به این فکرت بلند
پستیّ طالعم ز چه بیاعتبار کرد
بر من، ستمگر فلک از بیترحّمی
یک سرنوشت را صد و صد را هزار کرد
از انفعال رو ننمایم به هیچکس
از بس که روزگار مرا خوار و زار کرد
تا کی امید این دهدم دل که عاقبت
خواهد عنایت توام امّیدوار کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از رنج و درد عشق و تباهی دنیا سخن میگوید. او به صیدافکن تشبیه میکند که با رفتار ستمگرانهاش، دل او را اسیر کرده است. شاعر احساس شرم و گمگشتگی میکند و شبهای تار و تنهاییاش را به تصویر میکشد. به رغم تمام سختیها و بلاهایی که عشق به او تحمیل کرده، او از زیبایی محبوبش میگوید و آن را فراتر از تمام هستی میداند. به حضرت علی (ع) و فضائلش اشاره میکند و از توانمندی و حلم او میسازد. در نهایت، شاعر از ناامیدیاش از سرنوشت نادرستش میگوید و امیدوار است که روزی به کمک محبوبش سرنوشتش بهتر شود.
هوش مصنوعی: زمانی که بلا مانند یک صیاد به دنبال شکار میگردد، ابتدا به جایی میرود که در آن محبت و دوستی وجود دارد.
هوش مصنوعی: او به جز ستم و ظلم چیزی به من نکرد، ای خدا! چرا من در برابر او اینقدر شرمنده شدم؟
هوش مصنوعی: در شبهای تاریک، فکر و خیال مانند ماری سیاه با زلفهای پیچیده به ذهن میچسبد و آن را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: به فرمانبرداری از لبخند او دقت کن؛ زیرا با جاذبهاش، میتواند یک نفر را به هزاران تبدیل کند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی همه عالم را به تسلط خود درآوری، باز هم نمیتوانی به زیبایی او به طور کامل دست یابی.
هوش مصنوعی: پرندهٔ عشق، با دانهٔ درد تو چنین میکند که آتش برای سمندر رنجی ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دل در این جهان و آن جهان دچار مشکلات و مصیبتهاست، عشق تو عشق را از هر دوی این جهانها انتخاب کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی که در پیش آمد و شروع به صحبت کردم، دستانم را در بر گرفت و اشکهایم مانند ابر و باران ریختند، به دلیل آنکه خسرو به شدت مرا تحقیر کرد.
هوش مصنوعی: علی، که به عنوان شیر خدا شناخته میشود و با شمشیر ذوالفقار خود معروف است، در برابر خاکِ پایش افتخار نشسته است. این به معنای بزرگداشت و ارادت به شخصیت و مقام اوست.
هوش مصنوعی: اگر نسیم لطیف او به درختان بوزد، میتوان از برگهای چنار لباس جنگی درست کرد.
هوش مصنوعی: هرگز در آینهٔ پرچم دشمن، روی او را ندید که پیروزی را در میدان جنگ مشاهده کند.
هوش مصنوعی: ای پادشاه! اگر نسیم محبت تو به دوزخ بوزد، حتی هزار قطره باران هم میتواند آتش آنجا را خاموش کند.
هوش مصنوعی: چشمان و مژههایم همانند سیاهی، چون نور مهر بر آسمان میتابید و مانند بادهای تند، عتابها و سرزنشهای تو را به دوش کشید.
هوش مصنوعی: تو مانند حامی و محافظی هستی که از نوزادان در رحم نگهداری میکند تا زمانی که بتوانند با وقار و احترام در جامعه زندگی کنند.
هوش مصنوعی: شبنم در باغ زندگی میتواند به حفظ و نگهداری تو کمک کند، مانند ستارهای که در آسمان درخشان و ثابت است.
هوش مصنوعی: اگر قهر تو در عسل نفوذ کند، مانند اینکه موم در دهانش خوشایند نیست.
هوش مصنوعی: او به زمین نشسته است و بدنش به رنگ کبود درآمده، مانند سایه ابر که بر قلههای کوه میافتد، صبر و بردباری تو را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: حبابی که در زیر آب بود، به خاطر سنگینی و وزن خود به آرامی ناپدید شد، مانند اینکه شخصی با صبر و بردباری خود، قدرت و استحکام را در برابر سختیهای زندگی نشان داد.
هوش مصنوعی: از درخشش ستارهها، گوهری در دل آب مانند ابر، اراده و تلاش تو ای هوای دریا به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: در سایه نخل عدالت تو، مثل اینکه دست سرو به روزگار، احساس امنیت و آرامش را به تصویر کشیده است.
هوش مصنوعی: تو میتوانی با یک نگاه به دور و برت، هزاران شکل از قدرت و عظمت را به نمایش بگذاری.
هوش مصنوعی: در زیر سایهٔ شخصیت با وقار تو، هیچ چیزی نمیتواند بر ابر آسمان تسلط پیدا کند و آن را تحتالشعاع قرار دهد.
هوش مصنوعی: صبحی که مهر بر لب آسمان مینشیند، مانند کودکی است که به خاطر خرد و داناییات به تو ارزش و اعتبار میبخشد.
هوش مصنوعی: خورشید چون درخشان است، دل مثل جواهر در فکر تو به ارزش طلا نخواهد بود، چون زیبایی تو را در چهرهات تقدیم کرده است.
هوش مصنوعی: ای دوست! ابر بلند خیال به خاطر محبت شما، باران را به باغ مدح شما نازل کرد.
هوش مصنوعی: قلم من همانند یک دام است که با لغات در پیچ و خم معانی گرفتار شده و آنقدر محدود شده که دیوار معنایی را به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: من در حیرتم که چرا با این افکار بلند و عالی، از آنچه در سرنوشت من آمده بیاعتبار شدهام.
هوش مصنوعی: زمینه ظلم و بیعدالتی آسمان باعث شده که سرنوشت سخت و تلخی برای من رقم بخورد.
هوش مصنوعی: من به هیچکس نشان نمیدهم که چقدر ناامید و ناتوان شدهام، زیرا روزگار به قدری مرا ذلیل و درمانده کرده است.
هوش مصنوعی: تا کی باید به دل خود امید بدهم که در نهایت توجه و لطف تو به من خواهد رسید؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از بس شمار بوسه که دوش آن نگار کرد
با روزگار کار من اندر شمار کرد
دیدم شمار و بوسه ندیدم همی به چشم
بی می مرا از آنچه ندیدم خمار کرد
گفتم که بوسه دادی لختی نگار من
[...]
بانوی تاجدار مرا طوقدار کرد
طوق مرا چو تاج فلک آشکار کرد
چون پیر روزه دار برم سجده، کو مرا
چون طفل شیر خوار عرب طوقدارکرد
تا لاجرم زبان من از چاشنی شکر
[...]
ای آنکه روزگار ترا اختیار کرد
وز اختیار او همه خلق افتخار کرد
سرسبز شد بزرگی چون سرو تا خدای
دست ترا گشاده چو دست چنار کرد
آنی که باره عزم تو از گرد باد ساخت
[...]
ایزد چو کارگاه فلک را نگار کرد
از کاینات ذات تو را اختیار کرد
نی نی هنوز کاف کن از نون خبر نداشت
کایزد رسوم دولت تو آشکار کرد
اول تو را یگانه و بی مثل آفرید
[...]
بر هر زمین که مردم چشمم گذار کرد
آنرا ز آرزوی رخت لاله زار کرد
از اشک من بضاعت یا قوت و لعل برد
هر صبح دم که قافلۀ شام بار کرد
چشمم چو زنده دید مرا در فراق تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.