فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶۸
آسوده در این دیر کهن نیست کسی
بی درد و غم و رنج محن نیست کسی
یاران شرکای موقع منفعتند
هنگام ضرر شریک من نیست کسی
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶۹
هر کس بطریق خاص شد یار کسی
یا بوالهوسانه محو دیدار کسی
طوفان که بود مقصد او نفع عموم
هرگز نشود عبث طرفدار کسی
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷۰
زد چنگ زمانه چنگ بیتکلیفی
شد باز شروع جنگ بیتکلیفی
ای آه که آتیه این ملک خراب
بگرفت دوباره زنگ بیتکلیفی
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷۱
در اول عشق باده نوشی اولی
در آخر عمر می فروشی اولی
تا دوره فترت است همچون خم می
با خوردن خون دل خموشی اولی
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷۲
خواهی تو چو مشت بسته را وانکنی
خود را ببر جامعه رسوا نکنی
هر جا که سخن کنی تو با دقت باش
هشدار که اشتباه بی جا نکنی
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷۳
امروز اگر خطا سراپا نکنی
از دست وکیل ناله فردا نکنی
رأی تو قباله است آن را ای دوست
هشدار برای دشمن امضا نکنی
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷۴
آن را که ز مهر خویش پرورده کنی
او را همه عمر بنده و برده کنی
اقرار نمایند به خداوندی تو
هر بنده که حاجتش برآورده کنی
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷۵
ای کوه تو همسنگ غم و درد منی
وی کاه تو همرنگ رخ زرد منی
ای آتش عشق از تو دلگرم شدم
چون مجمر سوز ناله سرد منی
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷۶
می کوش که پامال جهالت نشوی
سرگشته وادی ضلالت نشوی
ری مرکز دستان زبردستان است
هشدار که بی اراده آلت نشوی
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷۷
ای جعبه مرا گوهر مقصود توئی
اسباب زیان و مایه سود توئی
هر منتظرالوکاله را ای صندوق
تا رأی میان تست معبود توئی
فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۱ - مسمط
شبِ دوشین که شبی بود شبیهِ شبِ قدر
همچو نوروز درآمد ز در آن سمینصدر
ابرویش بود به رخ همچو هلالی درِ بدر
بر خَدَش زلف چو آویخته صدقی با عذر
در خطش لعل چو آمیخته سَم با تریاق
[...]
فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۲ - خطاب به تاریخ
راستی نبود بهجز افسانه و غیر از دروغ
آنچه ای تاریخ وجدانکش حکایت میکنی
بیجهت از خادم مغلوب گویی ناسزا
بیسبب از خائن غالب حمایت میکنی
پیش چشم مردمان چون شب بود رویت سیاه
[...]
فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۳ - در زندان ثبت
هیچ دانی از چه خود را خوب تزئین میکنم
بهر میدان قیامت رخش را زین میکنم
میروم امشب به استقبال مرگ و مردوار
تا سحر با زندگانی جنگ خونین میکنم
میروم در مجلس روحانیان آخرت
[...]
فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۴ - مسمط وطنی
عیدِ جم شد ای فریدونخو بت ایرانپرست
مستبدی خوی ضحاکی است این خو نِهْ ز دست
حالیا کز سَلْم و تور انگلیس و روس هست
ایرجِ ایران سراپا، دستگیر و پایبست
بِهْ که از راهِ تمدن ترک بیمهری کنی
[...]
فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۵
ای دموکرات بت باشرف نوعپرست
که طرفداریِ ما رنجبران خوی تو هست
اندرین دوره که قانونشکنی دلها خست
گر ز هممسلکِ خویشت خبری نیست به دست
شرحِ این قصه شنو از دو لبِ دوختهام
[...]
فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۶ - مسمط ذوقافیتین
چند سازی فصل گل در ساحت مشکوی کوی
خیز و کن در باغ ای ماه هلال ابروی روی
در کنار جوی جا با قامت دلجوی جوی
کز شمیم مو دهی بر سنبل شب بوی بوی
وز نعیم روبری از سوری شبرنگ رنگ
[...]
فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۷ - ایران - اسلام
ای وطنپرورِ ایرانیِ اسلامپرست
همّتی ز آنکه وطن رفت چو اسلام ز دست
بیرقِ ایران از خَصمِ جفاجو شده پست
دلِ پیغمبر را ظلمِ ستمکاران خست
خُلَفا را همه دل غرقه به خون است ز کفر
[...]
فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۸ - مسمط بهاریه
تا کیومرث بهار آمد و بنشست به تخت
سر زد اشکوفه سیامکسان از شاخ درخت
غنچه پوشیده چو هوشنگ زمردگونرخت
بست طهمورث بر دیو محن سلسله سخت
جام جمشید پر از باده کن اکنون که ز بخت
[...]
فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۹ - قطعه
نصرة الدوله در فنای وطن
در اروپا کند تلاش ببین
گاه پاریس و گه ژنو او را
با لبی پر ز ارتعاش ببین
در بر لرد کرزنش دائم
[...]
فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سرودهها » شمارهٔ ۱۰ - چکامه وطنی
مرا بارد از دیدگان اشک خونی
بر احوال ایران و حال کنونی
غریقم سراپای در آب و آتش
ز آه درونی ز اشک برونی
زبان آوران وطن را چه آمد
[...]