گنجور

 
فرخی یزدی

چند سازی فصل گل در ساحت مشکوی کوی

خیز و کن در باغ ای ماه هلال ابروی روی

در کنار جوی جا با قامت دلجوی جوی

کز شمیم مو دهی بر سنبل شب بوی بوی

وز نعیم روبری از سوری شبرنگ رنگ

مقدم گل چونکه بر عالم فرح افزود زود

سوختن باید ورا در موکب مسعود عود

خواهی ار یابی تو در این جشن جان آسود سود

در گلستان آی و برزن بر فراز رود رود

زین چمن بشتاب و بنما آشنا بر چنگ چنگ

حالیا کز نو نموده باغ را آباد باد

به که از پیمانه گیرم تا خط بغداد داد

مادر دهر این چنین روزی کجا آزاد زاد

کز دو جانب می برد در سایه شمشاد شاد

ساقی از رخساره هوش و مطرب از آهنگ هنگ

گشت دل را گرچه زلفت ای نکو اندام دام

یا که صبحم شد ز گیسوی تو خون آشام شام

باز هم بر خیز و ده آغاز تا انجام جام

روی بنما تا بری یکباره از اصنام نام

پرده بگشا تا نمائی عرصه بر ارتنگ تنگ

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode