گنجور

 
 
 
اوحدالدین کرمانی

در دایرهٔ وجود موجود تویی

مقصود نگویمت که معبود تویی

گر در غزلی نام خط و زلف برم

می دان که بهانه است مقصود تویی

خواجوی کرمانی

روح ملکی ساجد و مسجود توئی

نفس فلکی عابد و و معبود توئی

در راه هوای تو بسر سیر کنان

ذرّات جهان قاصد و مقصود توئی

میرداماد

هستی بتو قائم است و موجود توئی

در کعبه و در بتکده معبود توئی

گر قصد حرم کنند و گر سجده بت

معبود همه توئی و مقصود توئی

رضاقلی خان هدایت

قاصد تو ومقصد تو و مقصود تویی

شاهد تو و مشهد تو مشهود تویی

بردیدهٔ دل نیست کسی جز تو عیان

عابد تو و معبد تو و معبود تویی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه