ملکالشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۲ - غزل
یقین دِرُم اثر امشو به های های مو نیست
که یار مسته و گوشِش به گریههای مو نیست
خدا خدا چه ثِمَر ای موذنا کامشو
خدا خدای شمایه خدا خدای مو نیست
نمود خونمه پامال و خونبهامه نداد
[...]
ملکالشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۳ - غزل
گفتی که ممیر وخته مو لبیکمه گفتم
هی هی به خدا خوب تو گفتی مو شنفتم
ای شیر نر عشق، تقلای مو پوچه
ای بوده مقدر که به چنگال تو بفتم
تا زور دری تیز بزن بازوی صیاد
[...]
ملکالشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۴ - غزل
روی ماهت ر ببین تا عشقم باور کنی
رنگ زردم ر ببین تا جورت کمتر کنی
نیصب شو وخت که بوی زلفهات ر مشنوم
گر ببینی روز مور خاک سیا ور سر کنی
زلف کر نیلیر ازی بیشتر مزن قیچی که واز
[...]
ملکالشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۵ - غزل
زلفای قجری رِ درهم و بشکسته مکن واز
درهای سِلامت رِ به روم بسته مکن واز
گر ما رِ مِخْیْ، ها، نِمِخْیْ نه، دو کلیمه
اینبار مو رِ مثل همهبار خسته مکن واز
یار اینجیه اِمشو مَخَن آوازه موذن
[...]
ملکالشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۶ - از یک غزل
مو مخام خوذم بزو چشمه نوشت بزنم
لبام غنچه کُنُم، شرق تو گوشت بزنم
دل تو سنگ بیا دلت بدست مو بده
تا بمغز رقیب خرده فروشت بزنم
ملکالشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۷ - قطعه
ای بهار طور نمیری که بگن شکرکه مرد
گور بگورکه ز دستش بعذاب عالم بود
خوب آدم بمیره طورکه مخلوق بگن
ایها الناس کیکه مرد عجب آدم بود
ملکالشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۸ - غزل
بالای نقره زلف سیارکله پا مکن
ای نازنین بشهر شلق شوربپا مکن
مثل همه بما مکنی ابروت تروش
ایکار ر با همه بکن اما بما مکن
خون کزد چشمای تو دلم ر وحیا نکرد
[...]
ملکالشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۹ - غزل
روی تو دیدم ز عمر دست کشیدم
چشم مو کاش کور مرفت که تور نمدیدم
ای بچه آهوی چین بروکه مو امروز
هرچه دویدم ردت، بذت نرسیدم
ابرو و چشمای تو چار آس و تو شاهی
[...]
ملکالشعرا بهار » تصنیفها » پس از فتح تهران به دست ملیون در اول مشروطیت
ای شهسواران وطن یزدان به ما یار آمده
با رایت فتح و ظفر جیش سپهدار آمده
جیش صمصام رسید ایل ضرغام رسید
لله الحمدکه کام دل ناکام رسید
ای دل افکار وطن مادر زار وطن
[...]
ملکالشعرا بهار » تصنیفها » سرود ملی در ماهور (۱۲۹۶ خ)
ایران هنگام کار است
برخیز و ببین - ایران
بختت در انتظار است
از پا منشین - ایران
از جور فراوان هر گوشه شوری بپاست
[...]
ملکالشعرا بهار » تصنیفها » در حجاز (غزل ضربی)
ای دلبر من، تاج سر من
یک دم ز وفا، بنشین بر من
نازت بکشم ای مایهٔ ناز
بارت ببرم ای دلبر من
وای از تو که سوخت پروانه صفت
[...]
ملکالشعرا بهار » تصنیفها » مرغ سحر (در دستگاه ماهور)
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازهتر کن
زآه شرربار این قفس را
برشکن و زیر و زبر کن
بلبل پربسته ز کنج قفس درآ
[...]
ملکالشعرا بهار » تصنیفها » عروس گل (در افشاری و رهاب - هنگام رفع حجاب)
عروس گل از باد صبا
شده در چمن چهره گشا
الا ای صنم بهر خدا
ز پرده تو رخ بدرکن
دیده کسی هرگز
[...]
ملکالشعرا بهار » تصنیفها » عروس گل (در افشاری و رهاب - هنگام رفع حجاب)
ندیده بودی چهر پری
نهفته کند جلوهگری
تو چون از پری زیباتری
هرآینه جلوه سرکن
دیده کسی هرگز بود حور و پری در حجاب
[...]
ملکالشعرا بهار » تصنیفها » غزل (در بیات ترک، اشاره به حملۀ قشون روس تزاری به پایتخت)
رقیب میرسد ازگرد راه چاره کنید
به روی قبضهٔ شمشیر استخاره کنید
درین رمق رقم قتل خویش را یاران
ز دست خصم بگیرید و پاره پاره کنید
شکنج زلف بتان گر بلای عقل شماست
[...]
ملکالشعرا بهار » تصنیفها » تصنیف (اشاره به حملۀ قشون روس تزاری به پایتخت)
گر رقیب آید بر دلبر من
جوشد از غیرت دل اندر بر من
مکر و شیادی بود لشکر او
عشق و آزادی بود لشکر من
من بیپروا را چه هراس از دشمن
[...]
ملکالشعرا بهار » تصنیفها » در ابوعطا
نسیم سحر بر چمن گذر کن
زمن بلبل خسته را خبرکن
بگو آشیان را ز دیده ترکن
ز بیداد گل آه و ناله سرکن
شبی سحرکن - شبی سحرکن
[...]
ملکالشعرا بهار » تصنیفها » در مرگ پروانه (خواننده)
پروانه ای موجود ظریف
پروانه ای مخلوق شریف
ای صاحب پرهای لطیف
چون شد که از دشمن تو پروا نکنی
جز جانب آتش تو پروا نکنی
[...]
ملکالشعرا بهار » تصنیفها » باد خزان (در افشاری)
باد خزان وزان شد
چهرهٔ گل خزان شد
طلایه لشکر خزان از دو طرف عیان شد
چو ابر بهمن ز چشم من چشمهٔ خون روان شد
ناله، بس مرغ سحر در غم آشیان زد
[...]
ملکالشعرا بهار » تصنیفها » غزل ضربی (در دستگاه همایون)
باش تا پنجهٔ ناهید زند زخمه به چنگ
آورد اختر ما دامن مقصود به چنگ
خوش دلیها رسد از شاخ هوس گوناگون
آرزوها دمد از باغ امل رنگارنگ
نور پاک احدی رفع کند ظلمت شرک
[...]