گنجور

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰ - نام نیک

 

من این پیری! جوانی را نخواهم

بمیرم زندگانی را نخواهم

چو نام نیک باشد، زندگی چیست؟

چو باقی هست فانی را نخواهم

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱ - نمایندگان ریاکار

 

رند شیادی که دارایی وی

یک کت و شلوار و یک سرداری است

ریش بتراشیده، اسبیل از دو سوی

راست بالا رفته، کج دمداری است

گرچه او را نیست، دیناری به جیب

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۱ - آبروی دولت

 

دولت به ریش زرد «ظهیر» آبرو گرفت

کناس را بیار، که کابینه بو گرفت

بعد از دو سال، خواست «تدین » کند نماز

با فاضل آب حوض سفارت، وضو گرفت

نازم به «رهنما» که «تدین » کشید رنج:

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۲ - ماستمالی

 

هر آن که بی خبر از فن خایه مالی شد

دچار زندگی پست و نان خالی شد!

بهل بمیرند، آن صاحبان عزت نفس

که پشتشان همه از بار غم هلالی شد!

سعادت و خوشی و روزگار بهبودی

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۳ - چه معامله باید کرد؟

 

بعد ازین بر وطن و بوم و برش باید رید!

به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید!

به حقیقت در عدل، ار در این بام و در است!

به چنین عدل و به دیوار و درش باید رید!

آن که بگرفته از او، تا به کمر ایران گه

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۴ - خر تو خر

 

این چه بساطی است، چه گشته مگر؟

مملکت از چیست؟ شده محتضر:

موقع خدمت همه مانند خر

جمله اطباش، به گل مانده در

به به ازین مملکت خر تو خر!

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۵ - خرنامه

 

دردا و حسرتا که جهان شد به کام خر!

زد چرخ سفله، سکه دولت به نام خر!

خر سرور ار نباشد؛ پس هر خر از چه روی؟

گردد همی ز روی ارادت غلام خر!

افکنده است سایه، هما بر سر خران

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۶ - قهر کردن مؤتمن الملک

 

دوش شنیدم که گفت «مؤتمن الملک »:

پا نگذارد دگر به ساحت مجلس

گفت «تدین » که ای به گوز مساوات

گفت «مساوات » کای به ریش «مدرس»!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۷ - سوگند وکالت

 

ضیاء الواعظین، آن رند جیغو

زده پشت تریبون، پاک وارو

برای خاطر هم مسلکانش

به پا بنموده، فریاد و هیاهو

به قانون اساسی پشت پا زد

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۸ - در هجو شیخ ممقانی

 

از دست هر که هر چه، بستانده و ستانی

از دست تو ستانند، با دست آسمانی

کف‌رنج بیوگان را، مال یتیمگان را

اموال این و آن را، حینی که می‌ستانی:

گیرم حیا نداری، شرمی ز ما نداری!

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۹ - شعر و شکر

 

عامیان شعر تو با شکر، برابر می‌کنند

عارفان زین وهم باطل، خاک بر سر می‌کنند

کارگاه قند نبود، آن دهان کآید برون

هر سخن، تشبیه آن بر قند و شکر می‌کنند

کارگاه قند از یک درش، قند ار می‌برند

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۱۰ - یک عمر آه و ناله

 

مرا چه کار که یک عمر، آه و ناله کنم؟

که فکر مملکت شش هزار ساله کنم!

وطن پرستی، مقبول نیست در ایران

قلم بیار، من این ملک را قباله کنم

من التزام ندادم که گر، در این ملت

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۱۱ - مستزاد مجلس چهارم

 

این مجلس چارم به خدا ننگ بشر بود!

دیدی چه خبر بود؟

هر کار که کردند، ضرر روی ضرر بود

دیدی چه خبر بود

این مجلس چهارم «خودمانیم » ثمر داشت؟

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۱۲ - در هجو خلخالی

 

در ده: سگ زشتی بود، موریخته و لاغر

پیوسته دم اندر پا، پژمرده سر و یالی

چندی سوی شهر آمد، از شدت بی قوتی

اشکم ز عزا برهاند، تا ماند در آنسالی

ناگاه چه باز آمد، دیدند که گردیده

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۱۳ - مهدی کچل

 

کار و بارت جور، مهیا شده

نور علی نور، مهیا شده

دخترکی خوب، مهیا شده

خفته و خود عور، مهیا شده

تاری و تنبور، مهیا شده

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۱۴ - هجو دیوان بیگی

 

وقتی آلو شده در تهران (دو)

همه رفتند پی (دو) به شکی

هست (دو) آنجا میم دو جوان

نیست جز ایران دیوان (دو) به یکی

خواستم از تو هتک پاره کنم

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۱۴ - هجو دیوان بیگی

 

آلو که (دو) تا بود دگر باره یکی شد

اکنون (دو) دگر منصب دیوان (دو) بگی شد

هر کس به درستیش، کند فخر در عالم

فخریه این خیره، همانا ترکی شد!

آن کس که بدان شوری، شوریش فلان بود

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۱ - ایدآل یا سه تابلوی عشقی

 

عزیز عشقی، دشتی، تو خوب حال مرا

شناختی و از آن خوب‌تر خیال مرا

تو بهتر از خود من دانی ایدآل مرا

تمام مایهٔ بدبختی و ملال مرا

که من ز مردم این مملکت نیم خوشبین

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۲ - تابلوی اول: شب مهتاب

 

اوایل گل سرخ است و انتهای بهار

نشسته‌ام سر سنگی کنار یک دیوار

جوار درهٔ دربند و دامن کهسار

فضای شمران اندک ز قرب مغرب تار

هنوز بد اثر روز، بر فراز «اوین»

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۳ - تابلوی دوم: روز مرگ مریم

 

دو ماه رفته ز پاییز و برگ‌ها همه زرد

فضای شمران، از باد مهرگان، پر گرد

هوای «دربند» از قرب ماه آذر سرد

پس از جوانی پیری بود چه باید کرد؟

بهار سبز به پاییز زرد شد منجر

[...]

میرزاده عشقی
 
 
۱
۶۴۱۳
۶۴۱۴
۶۴۱۵
۶۴۱۶
۶۴۱۷
۶۴۵۴