گر رقیب آید بر دلبر من
جوشد از غیرت دل اندر بر من
مکر و شیادی بود لشکر او
عشق و آزادی بود لشکر من
من بیپروا را چه هراس از دشمن
خدا خدا دهد بر دشمن ظفری ما را
یا که من از خون او رنگ کنم بستر او
یاکه او از خون من رنگ کند پیکر من
دستاز این دستهٔشمشیرکهدر دست من است
نکشم تا نکشد دست، رقیب از سر من
ای رقیبان وطن به کجا، به کجا خانهٔ ماست!
اندکی دورترک که نه این، که نه این جای شماست!
برچین برچین دامن که دامن ندهیم
برو ای ابله که ما تن ندهیم
ز آتشش پروا ندارد دل من
حالت پروانه دارد دل من
بسته صیادش پر و بال امید
چون پرد پروا ندارد دل من
من بیپروا را چه هراس از دشمن
خدا خدا دهد بر دشمن ظفری ما را
گرکشد خنجر بت کافر به قصد من و دل
ذرهای پروا ازین دعوا ندارد دل من
با رقیبان وطن از من دلخون گویید
دلبرم را به شما وانگذارد، دل من
ای رقیبان وطن به کجا، به کجا خانهٔ ماست!
اندکی دورترک که نه این، که نه این جای شماست!
برچین برچین دامن که دامن ندهیم
برو ای ابله که ما تن ندهیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.