فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۸
چنان بد که ابلیس روزی پگاه
یکی انجمن کرد پنهان ز شاه
به دیوان چنین گفت کامروز کار
به رنج و به سختیست با شهریار
یکی دیو باید کنون نغزدست
[...]
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۹
همی کرد پوزش ز بهر گناه
مر او را همی جست هر سو سپاه
خبر یافت زو رستم و گیو و طوس
برفتند با لشکری گشن و کوس
به رستم چنین گفت گودرز پیر
[...]
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۰
چه گفت آن سراینده مرد دلیر
که ناگه برآویخت با نره شیر
که گر نام مردی بجویی همی
رخ تیغ هندی بشویی همی
ز بدها نبایدت پرهیز کرد
[...]
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۱
چنین گفت پس گیو با پهلوان
که ای نازش شهریار و گوان
شوم ره بگیرم به افراسیاب
نمانم که آید بدین روی آب
سر پل بگیرم بدان بدگمان
[...]
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۲
تهمتن برانگیخت رخش از شتاب
پس پشت جنگ آور افراسیاب
چنین گفت با رخش کای نیک یار
مکن سستی اندر گه کارزار
که من شاه را بر تو بیجان کنم
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱
اگر تندبادی براید ز کنج
بخاک افگند نارسیده ترنج
ستمکاره خوانیمش ار دادگر
هنرمند دانیمش ار بیهنر
اگر مرگ دادست بیداد چیست
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۲
ز گفتار دهقان یکی داستان
بپیوندم از گفتهٔ باستان
ز موبد برین گونه بر داشت یاد
که رستم یکی روز از بامداد
غمی بد دلش ساز نخچیر کرد
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۳
چو نزدیک شهر سمنگان رسید
خبر زو بشاه و بزرگان رسید
که آمد پیاده گو تاجبخش
به نخچیرگه زو رمیدست رخش
پذیره شدندش بزرگان و شاه
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴
چو یک بهره از تیرهْشب در گذشت
شباهنگ بر چرخ گردان بگشت
سخن گفتن آمد نهفته به راز
درِ خوابگهْ نرم کردند باز
یکی بنده شمعی مُعَنبَر به دست
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۵
چو نه ماه بگذشت بر دخت شاه
یکی پورش آمد چو تابنده ماه
تو گفتی گو پیلتن رستم است
وگر سام شیرست و گر نیرم است
چو خندان شد و چهره شاداب کرد
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۶
خبر شد به نزدیک افراسیاب
که افگند سهراب کشتی بر آب
هنوز از دهن بوی شیر آیدش
همی رای شمشیر و تیر آیدش
زمین را به خنجر بشوید همی
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷
چو آگاه شد دختر گژدهم
که سالار آن انجمن گشت کم
زنی بود برسان گردی سوار
همیشه به جنگ اندرون نامدار
کجا نام او بود گردآفرید
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۸
چو برگشت سهراب گژدهم پیر
بیاورد و بنشاند مردی دبیر
یکی نامه بنوشت نزدیک شاه
برافگند پوینده مردی به راه
نخست آفرین کرد بر کردگار
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۹
یکی نامه فرمود پس شهریار
نوشتن بر رستم نامدار
نخست آفرین کرد بر کردگار
جهاندار و پروردهٔ روزگار
دگر آفرین کرد بر پهلوان
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۰
گرازان به درگاه شاه آمدند
گشاده دل و نیک خواه آمدند
چو رفتند و بردند پیشش نماز
برآشفت و پاسخ نداد ایچ باز
یکی بانگ برزد به گیو از نخست
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۱
دگر روز فرمود تا گیو و طوس
ببستند شبگیر بر پیل کوس
در گنج بگشاد و روزی بداد
سپه برنشاند و بنه برنهاد
سپردار و جوشنوران صد هزار
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۲
چو خورشید گشت از جهان ناپدید
شب تیره بر دشت، لشکر کشید
تهمتن بیامد به نزدیک شاه
میان بستهٔ جنگ و دل، کینهخواه
که دستور باشد مرا تاجور
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۳
چو افگند خور سوی بالا کمند
زبانه برآمد ز چرخ بلند
بپوشید سهراب خفتان جنگ
نشست از بر چرمهٔ سنگ رنگ
یکی تیغ هندی به چنگ اندرش
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۴
چو بشنید این گفتهای درشت
نهان کرد ازو روی و بنمود پشت
ز بالا زدش تند یک پشت دست
بیفگند و آمد به جای نشست
بپوشید خفتان و بر سر نهاد
[...]
فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۵
به آوردگه رفت نیزه بکفت
همی ماند از گفت مادر شگفت
یکی تنگ میدان فرو ساختند
به کوتاه نیزه همی بافتند
نماند ایچ بر نیزه بند و سنان
[...]