گنجور

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۶۴ - در ابتدای خلقت جسم آدم علیه‌السلام کی جبرئیل علیه‌السلام را اشارت کرد کی برو از زمین مشتی خاک برگیر و به روایتی از هر نواحی مشت مشت بر گیر

 

چونک صانع خواست ایجاد بشر

از برای ابتلای خیر و شر

جبرئیل صدق را فرمود رو

مشت خاکی از زمین بستان گرو

او میان بست و بیامد تا زمین

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۶۵ - فرستادن میکائیل را علیه‌السلام به قبض حفنه‌ای خاک از زمین جهت ترکیب ترتیب جسم مبارک ابوالبشر خلیفة الحق مسجود الملک و معلمهم آدم علیه‌السلام

 

گفت میکائیل را تو رو به زیر

مشت خاکی در ربا از وی چو شیر

چونک میکائیل شد تا خاکدان

دست کرد او تا که برباید از آن

خاک لرزید و درآمد در گریز

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۶۷ - فرستادن اسرافیل را علیه‌السلام به خاک کی حفنه‌ای بر گیر از خاک بهر ترکیب جسم آدم علیه‌السلام

 

گفت اسرافیل را یزدان ما

که برو زان خاک پر کن کف بیا

آمد اسرافیل هم سوی زمین

باز آغازید خاکستان حنین

کای فرشتهٔ صور و ای بحر حیات

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۶۸ - فرستادن عزرائیل ملک العزم و الحزم را علیه‌السلام ببر گرفتن حفنه‌ای خاک تا شود جسم آدم چالاک عیله‌السلام و الصلوة

 

گفت یزدان زود عزرائیل را

که ببین آن خاک پر تخییل را

آن ضعیف زال ظالم را بیاب

مشت خاکی هین بیاور با شتاب

رفت عزرائیل سرهنگ قضا

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۲ - جواب آن مغفل کی گفته است کی خوش بودی این جهان اگر مرگ نبودی وخوش بودی ملک دنیا اگر زوالش نبودی و علی هذه الوتیرة من الفشارات

 

آن یکی می‌گفت خوش بودی جهان

گر نبودی پای مرگ اندر میان

آن دگر گفت ار نبودی مرگ هیچ

که نیرزیدی جهان پیچ‌پیچ

خرمنی بودی به دشت افراشته

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۴ - قصهٔ ایاز و حجره داشتن او جهت چارق و پوستین و گمان آمدن خواجه تاشانش را کی او را در آن حجره دفینه است به سبب محکمی در و گرانی قفل

 

آن ایاز از زیرکی انگیخته

پوستین و چارقش آویخته

می‌رود هر روز در حجرهٔ خلا

چارقت اینست منگر درعلا

شاه را گفتند او را حجره‌ایست

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۶ - حکمت نظر کردن در چارق و پوستین کی فلینظر الانسان مم خلق

 

بازگردان قصهٔ عشق ایاز

که آن یکی گنجیست مالامال راز

می‌رود هر روز در حجرهٔ برین

تا ببیند چارقی با پوستین

زانک هستی سخت مستی آورد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۷ - خلق الجان من مارج من نار و قوله تعالی فی حق ابلیس انه کان من الجن ففسق

 

شعله می‌زد آتش جان سفیه

که آتشی بود الولد سر ابیه

نه غلط گفتم که بد قهر خدا

علتی را پیش آوردن چرا

کار بی‌علت مبرا از علل

[...]

مولانا
 
 
۱
۱۶۹۸
۱۶۹۹
۱۷۰۰
۱۷۰۱
۱۷۰۲
۶۴۶۲