گنجور

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴

 

چه کردم؟ دلبرا، از من چه دیدی؟

که کلی از من مسکین رمیدی

چه افتادت که از من سیر گشتی؟

چرا یک بارگی از من بریدی؟

من از عشقت گریبان چاک کردم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵

 

آمد به درت امیدواری

کو را به جز از تو نیست یاری

محنت‌زده‌ای، نیازمندی

خجلت‌زده‌ای، گناهکاری

از گفتهٔ خود سیاه‌رویی

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶

 

ای دل، بنشین چو سوکواری

کان رفت که آید از تو کاری

وی دیده ببار اشک خونین

بی کار چه مانده‌ای تو، باری؟

وی جان، بشتاب بر در دوست

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷

 

تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟

چون می‌شویم عاشق بر چهرهٔ تو باری

از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان

مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!

خواهی که همچو زلفت عالم به هم بر آید؟

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸

 

نگارا، کی بود کامیدواری

بیابد بر در وصل تو باری؟

چه خوش باشد که بعد از ناامیدی

به کام دل رسد امیدواری

بده کام دلم مگذار جانا

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹

 

نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟

چو شادم می‌توانی داشت، غمگینم چرا داری؟

چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری

چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری

به کام دشمنم داری و گویی: دوست می‌دارم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰

 

نمی‌دانم چه بد کردم، که نیکم زار می‌داری؟

تنم رنجور می‌خواهی، دلم بیمار می‌داری

ز درد من خبر داری، از اینم دیر می‌پرسی

به زاری کردنم شادی، از آنم زار می‌داری

دلم را خسته می‌داری ز تیر غم، روا باشد

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱

 

چه خوش باشد دلا کز عشق یار مهربان میری

شراب شوق او در کام و نامش در زبان میری

چو با تو شاد بنشیند ز هر چت هست برخیزی

چو از رخ پرده برگیرد به پیشش شادمان میری

چو عمر جاودان خواهی به روی او بر افشان جان

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲

 

چو برقع از رخ زیبای خود براندازی

بگو نظارگیان را صلای جانبازی

ز روی خوب نقاب آنگهی براندازی

که جان جمله جهان ز انتظار بگدازی

نقاب روی تو، جانا، منم که چون گویم:

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳

 

از کرم در من بیچاره نظر کن نفسی

که ندارم به جز از لطف تو فریادرسی

روی بنمای، که تا پیش رخت جان بدهم

چه زیان دارد اگر سود کند از تو کسی؟

در سرم نیست به جز دیدن تو سودایی

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴

 

نگارا، وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشی

دلم بی‌تو به جان آمد، بیا، تا جان من باشی

دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

به غم زان شاد می‌گردم که تو غم خوار من گردی

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵

 

خوشا دردی که درمانش تو باشی

خوشا راهی که پایانش تو باشی

خوشا چشمی که رخسار تو بیند

خوشا ملکی که سلطانش تو باشی

خوشا آن دل که دلدارش تو گردی

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶

 

چه خوش باشد! که دلدارم تو باشی

ندیم و مونس و یارم تو باشی

دل پر درد را درمان تو سازی

شفای جان بیمارم تو باشی

ز شادی در همه عالم نگنجم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷

 

الا قم، واغتنم یوم التلاقی

و در بالکاس وارفق بالرفاقی

بده جامی و بشکن توبهٔ من

خلاصم ده ازین زهد نفاقی

مشعشعة اذا اسکرت منها

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸

 

اندوهگنی چرا؟ عراقی

مانا که ز جفت خویش طاقی

غمگین مگر از فراق یاری؟

شوریده مگر ز اشتیاقی؟

خون خور، که درین سرای پر غم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹

 

فمالی لم اطا سبع الطباقی

و لم اصعد علی اعلی المراقی

چرا خربندهٔ دجال باشم؟

چو کردم با مسیحا هم وثاقی

علی اعلی المعارج و المعالی

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰

 

لقد فاح الربیع و دار ساقی

وهب نسیم روضات العراق

صبا بوی عراق آورد گویی

که خوش گشت از نسیم او عراقی

الا یا حبذا! نفحات ارض

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱

 

آن جام طرب فزای ساقی

بنمود مرا لقای ساقی

در حال چو جام سجده بر دم

پیش رخ جان فزای ساقی

ننهاده هنوز چون پیاله

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲

 

جانا، ز منت ملال تا کی؟

مولای توام، دلال تا کی؟

از حسن تو بازمانده تا چند؟

بر صبر من احتمال تا کی؟

بردار ز رخ نقاب یکبار

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳

 

دلربایی دل ز من ناگه ربودی کاشکی

آشنایی قصهٔ دردم شنودی کاشکی

خوب رخساری نقاب از پیش رخ برداشتی

جذبهٔ حسنش مرا از من ربودی کاشکی

ای دریغا! دیدهٔ بختم بخفتی یک سحر

[...]

عراقی
 
 
۱
۱۴۷۹
۱۴۸۰
۱۴۸۱
۱۴۸۲
۱۴۸۳
۶۴۶۲