گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - وله ایضاً

 

ای که نه شقّۀ چرخ اطلس

بارگاهی ز سرا پردۀ تست

بهر شاگردی فرّاشات

بسته جوزا کمر خدمت چست

ماهرویان پس پردۀ غیب

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - وقال ایضاً فی الزهد وترک الدنیاوالموعظة والحکمة

 

ای دل چو آگهی که فنا در پی بقاست

این آرزو و آز دراز تو بر کجاست؟

برهم چه بندی این همه فانی بدست حرص؟

چیزی بدست کن که نه آن عرضۀ فناست

گاهت چو نرگس است همه چشم بر کلاه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - و قال ایضاً یمدحه و یلتمس الفروه «در این قصیده التزام موکند»

 

ای که از هر سر موی تو دلی اندرواست

یک سر موی ترا هردو جهان نیم بهاست

دهنت یک سر مویسیت و بهنگام سخن

اثر موی شکافیّ تو در وی پیداست

بر سر هر مهی از رشک رخ تو تن ماه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - وقال ایضآ یمدح الصّدر السّعید عمادالاسلام الخجندی نورالله ضریحه

 

جهان سروری و پشت دودمان خجند

که بندگیّ ترا اسمان بجان برخاست

نهال تو بر بستان سرای دانش و فضل

که با مکاشفه ات روشن از نهان برخاست

چو برگرفت بیانت تتق ز روی ضمیر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - وله ایضآ یمدحه

 

برتافتست بخت مرا روزگار دست

زانم نمی رسد بسر زلف یار دست

سر بر نیاورد فلک از دست دست من

با یار اگر شبی کنم اندر کنار دست

آرم برون زهر شکنش صد هزار دل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - ایضاً له

 

ای کریمی که در ستایش تو

عقل کل را زبان بفرسودست

خاک شد زیر پای همّت تو

و هم کوسر بر آسمان سودست

دست دریا و کان فرو بستت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - و قال ایضآ یمدحه

 

ای آنکه لاف میزنی از دل که عاشقست

طوبی لک ار زبان تو با دل موافقست

بگذار ساز و آلت حس و خیال ووهم

تنها جریده رو که گذر برمضایقست

از عقل پرس راه که پیری موحدّست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - و قال ایضآ فیه ویصف الازار و الخشبه الموضوعه فی داره

 

این وضع بین که گویی لطف مشکّلست

یا شاخهای سدره بطوبی موصّلست

یا تخته بند باغچۀ عقل و دانش است

یا زیر تیشۀ عمل نوح مرسلست

یا در بر مصاف سپرهای دیلمست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - ایضاً له

 

پناه و قدوۀ حکّام عصر صدر جهان

تویی که حکم ترا روزگار محکومست

محیط دایرۀ چرخ با جلالت تو

چو نقطه ییست که در ذهن عقل موهومست

ز پهلوی کرمت آرزو شکم پر کرد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - و له فی المولی رکن الدّین مسعود و انفذها بخوارزم

 

دریای غصّه را بن و پایان پدید نیست

کار زمانه را سر و سامان پدید نیست

در بوستان دهر بجستیم چون انار

بی خون دل یکی لب خندان پدید نیست

چرخ خمیده‌پشت به صد چشم در جهان

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - و قال ایضاً یمدح الصّدر السعیّد رکن الدّین مسعود و یلتمس الوظیفه

 

دوش عقلم که ترجمان نست

پرده از پوشش نهان برداشت

گرم در گفتگوی شد با من

مطلعی سرد ناگهان برداشت

سخنی چند در غلاف براند

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - و قال ایضآ یمدح الصّدر المعظّم فخر الدّین

 

مپرس کز تو چگونه شکسته دل برگشت

مه چهارده چون بارخت برابر گشت

ز شرم روی تو سر در جهان نهاد چنان

که تا قیامت خواهد بعالم اندر گشت

پدید شد ز هلال استخوان پهلوی او

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - و قال ایضآ یمدحه

 

طراوتی که جهان از دم بهار گرفت

شریعت از نفس صدر کامکار گرفت

خدایگان شریعت که قاضی افلاک

ز روی فرّخ او فال اختیار گرفت

بحکم آنکه سر سال برستانۀ اوست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - و قال ایضاً

 

لبالبست دهانم زماجرایی چند

که جز که با لب خود با کسی نیارم گفت

شکایتی که از ابنای عصر هست مرا

بگویم و نکنم شرم، نی نیارم گفت

زبان زنطق فرو بسته ام بمهر سکوت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - فی النصیحه

 

گاه آنست دلم را که بسامان گردد

کار دریابد و از کرده پشیمان گردد

عشقبازی و هوس نوبت خودداشت، کنون

وقت آنست که دل با سر ایمان گردد

دل که برگرد رخ خوبان گردد ناچار

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - وقال ایضاًفی النصیحة

 

ز کار آخرت آن را خبر تواند بود

که زنده بر پل مرگش گذر تواند بود

به آرزو و هوس بر نیاید این معنی

به سوز سینه و خون جگر تواند بود

تو روز در غم دنیا و شب غنوده به خواب

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - و له ذوالرّدفین من الماضی الی المستقبل فی مدحه

 

سپیده دم که نسیم بهار می آمد

نگاه کردم و دیدم که یار می آمد

چو برگ گل که بیاد صبا درآویزد

بباد پای روان بر سوار می آمد

بپای اسب وی اندر فقای گرد رهش

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - و له ایضاً یمدحه حین وصول بشارة انصافه

 

بوی فصل بهار می آید

آب با روی کار می آید

غنچه های امید می شکفد

گل دولت ببار می آید

تازه و تر شکوفه های امل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - و قال ایضاً یمدحه

 

ای خداوندی که القاب تو چون فصل الخطاب

در قوانین سخن خیر المطالع می شود

هر نفس بر مجمر انفاس ارباب هنر

نشر اخلاق خوشت عطر مجامع می شود

قطره های نوک کلکت همچو باران ربیع

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - و قال ایضاً

 

زبان و خاطر من رای افرین دارد

غلام آنم کورا خرد برین دارد

بگو که: برکه؟ برآنکس که او بفتوی عقل

هرآنچه دارد در خورد آفرین دارد

برآنکه فضل و هنر مونس و ندیم ویند

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۱۴۰۲
۱۴۰۳
۱۴۰۴
۱۴۰۵
۱۴۰۶
۶۴۶۲